-
بوم بی دل (عمادالدین خراسانی)
12 اسفند 1387 01:15
اشکها آهسته می لغزند بر رخسار زردم آرزو دارم روم جایی که دیگر بر نگردم ● شاه مرغان چمن بودم ولی چون بوم بیدل ناله ای گر داشتم در گوشۀ ویرانه کردم ● روز و شبها رهسپر گشتند و افزودند دایم شامها داغی به داغم، روزها دردی به دردم ● عهد کردم این پریشانی دگر با کس نگویم گفت آخر با تو دردم، اشک گرم و آه سردم ● این شکست ای جان...
-
زبان نگاه (هـ. ا. سایه)
7 اسفند 1387 00:36
نشود، فاش کسی آنچه میان من و تست تا اشارات نظر، نامه رسان من و تست ● گوش کن! با لب خاموش سخن می گویم؛ پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست ● روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید، حالیا چشم جهانی نگران من و تست ● گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید، همه جا زمزمۀ عشق نهان من و تست ● این همه قصّۀ فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و...
-
حسرت(صائب تبریزی)
5 اسفند 1387 21:12
آنچنان کز رفتن گل خار می ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا ● آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه از عمر سبکرفتار می ماند به جا ● کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی در کف گلچین ز گلشن، خار می ماند به جا ● جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست پیش این سیلاب، کی دیوار می ماند به جا؟ ● هیچ کار از سعی ما چون کوهکن...
-
محمل لیلی (طبیب اصفهانی)
3 اسفند 1387 23:58
غمش در نهانخانۀ دل نشیند به نازی که لیلی به محمل نشیند ● به دنبال محمل چنان زار گریم که از گریه ام ناقه در گل نشیند ● خوش آندم که تیری ز ابرو کمانی به پهلوی این نیم بسمل نشیند ● بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند ● خلد گر به خاری، آسان برآید چه سازم به خاری که در دل نشیند ● پی ناقه اش رفتم آهسته،...
-
جان کندن (فرخی یزدی)
1 اسفند 1387 20:36
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم ● دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا، گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم ● منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم ● شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم ● غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد خواندم...
-
غریبانه (حسین منزوی)
27 بهمن 1387 16:33
لبت صریح ترین آیهی شکوفائی ست و چشمهایت شعر سیاه گویائی ست ● چه چیز داری با خویشتن که دیدارت چو قلههای مه آلود، محو و رویائی ست ● چگونه وصف کنم هیئت نجیب ترا که در کمال ظرافت کمال ِ والا ئی ست ● تو از معابد مشرق زمین عظیم تری کنون شکوه تو و بهت من تماشائی ست ● در آستانهی دریای دیدگان تو شرم شکوهمندتر از مرغکان...
-
غربت (قیصر امین پور)
25 بهمن 1387 18:55
دلم خوش است به گل های باغ قالی ها که چشم باران دارم ز خشکسالی ها ● به باد حادثه بالم اگر شکست٬چه باک! خوشا پریدن با این شکسته بالی ها! ● چه غربتی است٬عزیزان من کجا رفتند؟ تمام دور و برم پر ز جای خالی ها ● زلال بود و روان رود رو به دریایم همین که ماندم مرداب شد زلالی ها ● خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود که دل زدیم به...
-
چهار فصل (قیصر امین پور)
20 بهمن 1387 16:21
در کتاب چهار فصل زندگی صفحه ها پشت سر هم میروند هریک از این صفحه ها یک لحظه اند لحظه ها با شادی و غم میروند آفتاب و ماه یک خط در میان گاه پیدا گاه پنهان میشوند شادی و غم نیز هریک لحظه ای بر سر این سفره مهمان میشوند گاه اوج خنده ما گریه است گاه اوج گریه ما خنده است گریه دل را آبیاری میکند خنده یعنی این که دلها زنده است...
-
ملال (انسیه موسویان)
10 بهمن 1387 09:01
شور غزل نمانده، بیتو در این حوالی ما ماندهایم و با ما، مرداب بیخیالی ● بعد از تو حجم کوچه، از زندگی تهی شد مفهوم عاشقی مُرد، در ذهن این اهالی ● میخواهم از خودم، تا چشم تو پَر بگیرم اما چه میتوان کرد، با این شکستهبالی؟ ● امشب هوای چشمم مثل دلِ تو ابریست برگرد، بیتو دور است، این چشمه از زلالی ● این آخرین کلام...
-
ناله (رودکی)
24 دی 1387 10:49
به حق نالم ز هجر دوست زارا سحر گاهان چو بر گلبن هزارا ● قضا، گر داد من نستاند از تو ز سوز دل بسوزانم قضا را ● چو عارض برفروزی میبسوزد چو من پروانه بر گردت هزارا ● نگنجم در لحد، گر زان که لختی نشینی بر مزارم سوکوارا ● جهان اینست وچون ا ینست تا بود و همچونین بود اینند، یارا ● به یک گردش به شاهنشاهی آرد دهد دیهیم و تاج...
-
ششماهه (سیدحسن حسینی)
23 دی 1387 18:09
آندم که به سوی رزمگه باره کشید آن نعرهی عاشقی، دگرباره کشید ● لبیک گلوی کودک ششماهه خون بود که تا ستاره فواره کشید
-
شمس و قمر (خلیل جوادی)
14 دی 1387 09:33
در ره عشق مـــرام دگـــــری می بـــــــاید سر پــر شـــور و دل شعله وری می بـــاید ● عیب پروانـــه نگـــــویید کـــه در آتش رفت شرط عشق است که بر جـان شرری می باید ● عافیت آفت جـــان است ، جنونـــــــا مددی رهـــــرو دشت بلارا خطـــری می بـــــــــاید ● خانه ی دوست به قاف است، بلند است، بلند بهر پرواز چــو عنقـای پری...
-
قسم به رود (انسیه موسویان)
14 دی 1387 00:51
من آفتاب تو بودم، مرا به سایه چهکار؟ شکست پشت غرورم، شکستهام ناچار ● مرور میکنم آوازهای سبزم را هنوز روشنم آری، هنوز مثل بهار ● بیا دوباره، وسیعِ همیشه نورانی! و حجم خالی قلب مرا ستاره بکار ● برایم از تپش واژههای زنده بگو برای حنجرهام، شعرهای تازه بیار ● اگرچه ابر شدم تار و تیره و سنگین اگرچه سنگ شدم، سرد و...
-
درد تنهایی(بهائی)
12 دی 1387 08:41
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید ● ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح ! نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید ● مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید ● بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
-
اهریمن (نصرت رحمانی)
8 دی 1387 10:41
ای آمده از راه در این ظلمت جاوید فانوس رهایی به ره باد نشانده ● ای آمده از چشمه ی خورشید تمنا دامن لب مرداب پر از ننگ کشانده ● ای برکه گم گشته به صحرای محبت مگذار که تن بر تو کشد شاعر بد نام ● مگذار زبان در تو زند این سگ ولگرد مگذار که این هرزه برویت به نهد گام ● تب دار، لب تشنه به هم دوز و میالای با بوسه ی مردی که...
-
چه شد؟ (فریدون توللی)
4 دی 1387 01:29
عاشق دلفسرده ام آتش ِ جان ِ من چه شد؟ سوز ِ درون ِ من چه شد شور ِ نهان ِ من چه شد؟ ● برده مرا کشان کشان این دل ِ زار ِ خونفشان تا دل ِ شهر ِ خامشان نام و نشان ِ من چه شد؟ ● جنگی ِ در شکسته ام زار و نزار و خسته ام با دل و دست ِ بسته ام تیغ ِ زبان ِ من چه شد؟ ● خانه به کام ِ دزد و من بسته لبی، ز بیم ِ تن بر سر ِ خلق...
-
زیارت (جواد محدثی)
3 دی 1387 00:49
شکر خدا زیارت پیغمبر آمدیم توفیق یار شد که سوى این در آمدیم ● ما لایق حضور تو هرگز نبوده ایم لطف تو بود اینکه به این محضر آمدیم ● آلوده ایم و از گنه خویش شرمسار با دستهاى خالى و چشمِ تر آمدیم ● اى مهربانِ بنده نواز و بزرگوار ما خائف از محاسبه محشر آمدیم ● ما دلشکسته ایم، و لیکن امیدوار ما را ز خود مران که بر این باور...
-
که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست
30 آبان 1387 09:35
سلام به دوستان عزیز و همراهان دیرینه «آستان حضرت دوست» به علت مسافرت ۱ ماهه ای که در پیش دارم و محدودیت دسترسی به اینترنت؛ احتمالا نمی توانم وبلاگ را به روز نمایم. ان شاء الله خاطرات این سفر را در وبلاگ http://hajnevesht.blogsky.com می نویسم. سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست
-
نشد (فاضل نظری)
27 آبان 1387 22:08
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد ● لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد ● با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد ● هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد ● خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم...
-
پیشواز ِ مرگ (فریدون توللی)
27 آبان 1387 00:31
ای داد! چهر عمر غبار ِ زمان گرفت خورشید ِ عشق، تیرگی ِ جاودان گرفت ● موی ِ سپید، پرچم ِ تسلیم برکشید دیدار ِ مرگ، تیر ِ ستیز از کمان گرفت ● دست ِ فسوس، بر سر ِ امواج ِ خاطرات بس عشق های ِ مرده که از هر کران گرفت ● ایمان شکست و زین قفس تیره مرغ بخت شادان گشود بال و ره ِ آشیان گرفت ● پای ِ امید، پیشرو ِ کاروان ِ عمر...
-
کنج قفس (شهریار)
24 آبان 1387 01:03
همای طایر جان بسته در طناب تنم امید کاین گره از کار بسته باز کنم ● فلک چو تار تنم نغمه ها طنین انگاشت که دور طایر جانم تنید تار تنم ● به کنج این قفسم قرنها گذشت و هنوز به یاد چشمۀ خلد و صفای آن چمنم ● اگر چه زان و طنم یاد هم نمانده ولی مُدام سر خوش خواب و خیال آن وطنم ● دلم به حسرت گم کرده ای است چون یعقوب گر آن عزیز...
-
آی آدم ها (نیما یوشیج)
21 آبان 1387 18:30
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می...
-
کوچههای خراسان (قیصر امینپور)
20 آبان 1387 11:55
چشمههای خروشان تو را میشناسند موجهای پریشان تو را میشناسند ● پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ریگهای بیابان تو را میشناسند ● نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را میشناسند ● هم تو گلهای این باغ را میشناسی هم تمام شهیدان تو را میشناسند ● از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی ای که امواج طوفان تو را...
-
مذهب (عطار)
19 آبان 1387 00:31
چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست ● من کیم یک شبنم از دریای بیپایان تو گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست ● گر رسانی ذرهای شادی به جانم بی جگر هم روا باشد چو بر دل بی تو چندین غم رواست ● چون نیایی در میان حلقه با من چون نگین حلقهای بر در زن و گر در نیایی هم رواست ● تا...
-
عندلیب عالم قدس (بهائی)
17 آبان 1387 23:36
یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی از که دوری و با که هم نفسی ● ناز بر بلبلان بستان کن ! تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی ● تا کی ای عندلیب عالم قدس ! مایل دام و عاشق قفسی؟ ● تو همایی، همای؛ چند کنی گاه، جغدی و گاه؛ خرمگسی؟ ● ای صبا! در دیار مهجوران گر سر کوچهی بلا برسی ● با بهائی بگو که با سگ نفس تا به کی بهر هیچ در مرسی
-
پنجه تقدیر (ناشناس)
17 آبان 1387 00:19
این ترانه را یکی از دوستان و همراهان همیشگی این وبلاگ برایم فرستادند که ذیلا تقدیم می شود: هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی از این زمانه دلم سیر می شود گاهی ● عقاب تیز پر دشت های استغنا اسیر پنجهء تقدیر می شود گاهی ● صدای زمزمهء عاشقانه آزادی فغان و نالهء شبگیر می شود گاهی ● نگاهِ مردم بیگانه در دل غربت به چَشمِ خستهء...
-
غریبانه (انسیه موسویان)
16 آبان 1387 01:14
امشب کجایی ای همهی شور و حال من؟ ابری شدهست آبی چشم زلالِ من ● دلتنگم آنچنان که غریبانه اشک ریخت دریا به روزگارم و باران به حال من ● ای علّت لطیف تغزل! کمی بخند تا بشکفد ترانه به لبهای کال من ● حافظ! بگو چه شد که به دیوان شعر تو تنها سکوت و اشک و شکست است فال من ● تا کی بیایی از پس آن قلههای دور در انتظار میگذرد...
-
وصیت (حمید مصدق)
15 آبان 1387 01:01
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو من می شناختم او را نام تو را همیشه به لب داشت حتی در حال احتضار آن دلشکسته عاشق بی نام و بی نشان آن مرد بی قرار روزی اگر سراغ من آمد به او بگو هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود و گفتگو نمی کرد جز با درخت سرو در باغ کوچک همسایه شبها به کارگاه خیال خویش تصویری از بلندی اندام می کشید و در...
-
تبار حسرت (اردلان سرفراز)
14 آبان 1387 13:44
محبس خویشتن منم، از این حصار خسته ام من همه تن انا الحقم، کجاست دار، خسته ام ● در همه جای این زمین، همنفسم کسی نبود زمین دیار غربت است، از این دیار خسته ام ● کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام ● در انتظار معجزه، فصل به فصل رفته ام هم از خزان تکیده ام، هم از بهار خسته ام ● به گرد...
-
روزگار (عماد خراسانی)
12 آبان 1387 11:34
ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست ● دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟ جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست ● فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست ● سنجیده ایم ما، به جز از موی و روی یار حاصل ز رفت و آمد لیل و نهار نیست ● خندید صبح بر من و بر انتظار من زین...