●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

دردواره ها (قیصر امین پور)

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

"چامه و چکامه" نیستند

تا به "رشته سخن" در آورم

نعره نیستند

تا ز "نای جان" برآورم

درد های من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

درد های من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستین شان

مردمی که رنگ آستین شان

مردمی که نام های شان

جلد کهنه شناسنامه های شان

درد می کند.

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه لجوج

اولین قلم

حرف حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سر نوشت

خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سر نوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد؛

رنگ و بوی غنچه دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا؛

دست درد می زند ورق

شعر تازه،

درد گفته است

درد شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

نظرات 1 + ارسال نظر
معصومه باغیان 25 شهریور 1390 ساعت 06:46 ب.ظ http://aabiemaa.persianblog.ir

سلام دوست گرامی .انتخاب های زیبایی بود.5شنبه 31 شهریور ساعت 16 منتظر حضور صمیمانه شما هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد