برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز
برو برو گل سرخی ولیک خارآمیز
●
مقام داشت به جنت صفی حق آدم
جدا فتاد ز جنت که بود مارآمیز
●
میان چرخ و زمین بس هوای پرنورست
ولیک تیره شود چون شود غبارآمیز
●
چو دوست با عدو تو نشست از او بگریز
که احتراق دهد آب گرم نارآمیز
●
برون کشم ز خمیر تو خویش را چون موی
که ذوق خمر تو را دیدهام خمارآمیز
●
ولیک موی کشان آردم بر تو غمت
که اژدهاست غمت با دم شرارآمیز
●
هزار بار گریزم چو تیر و بازآیم
بدان کمان و بدان غمزه شکارآمیز
●
به گردنامه سحرم به خانه بازآرد
خیال یار به اکراه اختیارآمیز
●
غم تو بر سفرم زیر زیر میخندد
که واقفست از این عشق زینهارآمیز
●
به پیش سلطنت توبهام چو مسخره ایست
که عشق را نبود صبر اعتبارآمیز
●
سخن مگوی چو گویی ز صبر و توبه مگوی
حدیث توبه مجنون بود فشارآمیز