●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

سوختگان (اوحدی مراغه ای)

ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته

سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
بر حال من نسوخته و آهن بسوخته

هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟
زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته

بی‌چهره‌ی چو شمع تو در خلوت تنم
دل را چراغ مرده و روغن بسوخته

بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من
هم مرد خسته گشته و هم زن بسوخته

در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم
خرمن به باد داده و مسکن بسوخته

چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر
در آستین گرفته و دامن بسوخته

نظرات 3 + ارسال نظر
default 3 بهمن 1388 ساعت 10:44 ق.ظ http://www.superposition.mihanblog.com

سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
بر حال من نسوخته و آهن بسوخته

آره
خودمم!

سلام حامد خان
خیلی از بازگشتت خوشحال شدم ...خیلی

خودم 6 بهمن 1388 ساعت 12:30 ب.ظ http://d88.parsiblog.ir

هم ظاهر وبت هم شعرهاش فوق العاده س.

ممنون از اظهار لطفتون

انسان 9 بهمن 1388 ساعت 04:55 ب.ظ http://darfasledigar.blogfa.com

با اجازه ی شما لینکتون کردم................وبلاگتون فوق العاده است............

اجازه لازم نداره دوست عزیز....قابل شما رو نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد