از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
●
از مکه خبر آمده از رکن یمانی
نزدیک اذان ناله بلند است سحرها
●
داغ است خبرها نکند باد مخالف
در شهر بپیچد بزند شعله به درها
●
نزدیک سحر قافله ای رد شد از اینجا
ماندیم دوباره من و اما و اگرها
●
باید بروم زود خودم را برسانم
حتی شده حتی شده از کوه و کمرها
●
از مکه خبر رفته رسیده ست به کوفه
حالا همه با خیره سری، خیره، به سرها
●
بر خاک، عزیزی ست... ولی پیرهنش را...
سربسته بگویند پسرها به پدرها
●
برخاک، عزیزی ست و در راه، عزیزی ست
خود را برسانید که داغ است خبرها
نشسته سایه ای از آفـتاب بر رویش
به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش
●
ز دوردست ، سواران دوباره می آیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
●
کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم
که باد از دل صحرا می آورَد بـویش
●
کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش
●
نشسته است کنارش کسی که می گرید
کسی که دست گرفته به روی پـهلویش
●
هـزار مرتبه پرسیده ام زخود او کیست
که این غریب ، نهاده است سر به زانویش
●
کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است
کجای حادثــه افــتاده است بازویـش
●
کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش
نشسته تـــیر به زیر کمـان ابرویش
●
کسی است وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کـوه ز مـــاتم سـپید شد مویـش
●
عجب که کـــوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق می کشد از هر طرف به هر سویش
●
طلوع می کند اکنون به روی نیزه سـری
به روی شانه طوفان رهاست گیسویش
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
●
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
●
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
●
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسلهها ، سلسلهها، سلسلهها، های
●
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های
●
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین آید، درآیید هلا، های
●
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
●
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
●
از کوفه خبر میرسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
●
عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
●
بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
●
آتش به سوی خیمه و خرگاه تو میرفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
●
با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
●
خورشید نه این است که میچرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
●
میچرخد و میچرخد و میچرخد، گریان
هفتاد قمر گرد سرِ شمس ضُحی، های
●
خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
●
از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های
●●●
طفلان عطش نوش تو را حنجره، خون شد
از خفتنِ فریاد در آن حنجرهها، های
●
بگذار که از اکبر داماد بگویم
با خون سر آن کس که به کف بست حنا، های
●
تنها چه کند با غم شان زینب کبری
رأس شهدا وای، غریو اسرا، های
●
بر محمل اُشتر سر خود کوبید، زینب
از درد بکوبم سر خود را به کجا؟ های
●
امشب شب دلتنگی طفلان حسین(ع) است
این شعله به تن دارد و آن خار به پا، های
●
این مویه کنان در پی راهی به مدینهست
آن موی کنان در پی جسم شهدا، های
●
این پیرهن پاره، تن کیست؟ خدایا
گشتیم به دنبال سرش در همه جا، های
●
در آینه سر میکشد این سر، سر خونین
در باد ورق میخورد آن زلف رها، های
این حنجر داوودی سرهای بریده ست
ترتیل شگفتیست ز سرهای جدا، های
●
بگذار هم از گریه چراغی بفروزم
بادا که فروزان بشود شام شما،های...
●●●
من تشنه و دل تشنه و عالم همه تشنه
کو آب که سیراب کند زخم مرا، های
●
آتش شدهام آتش نوشان منا، هوی
عنقا شدهام، سوخته جانان منا، های
●
هنگام اذان آمد و در چِک چک شمشیر
او حی غزا میزد و من «حی علی» های
●
امشب شب شوریدگی، امشب، شب اشک است
شمشیر مرا تیز کن از برق دعا، های
●
خون خوردن و لبخند زدن را همه دیدید
گل دادن قنداقه ندیدید الا، های
●
با فرق علی(ع) کوفهی دیروز، چها کرد؟
از کوفه ندیدیم بجز قحط وفا، های
●
بر حنجره تشنه چرا تیر سه شعبه؟
کس نیست بپرسد ز شمایان که چرا؟ های
●
این کودک معصوم چه میخواست؟ چه میگفت؟
در چشم شما سنگدلان مُرد حیا، های
●●●
هر راه که رفتید همه خبط و خطا بود
هر کار که کردید هدر بود و هبا، های
●
این قوم نبودند مگر نامه نبشتند
گفتند که ما منتظرانیم بیا! های
●
گفتند اگر رو به سوی کوفه کنی، نَک
از مقدم تو میرسد این سر به سما، های
●
گفتند به شکرانهی دیدار شما شهر
آذین شده با آینه و نور و صدا، های
●
آیینهتان پر شده از زنگ و دورویی
چشمان شما پر شده از روی و ریا، های
●
مختار، به حبس اندر و میثم، به سر دار
در کوفه ندیدیم بجز حرملهها، های
●
این بود سرانجام وفا؟ رسم امانت؟
ای اف به شما، اف به شما، اف به شما، های
●
ای اف به شمایان که سرم بر سر نیزهست
بس نیست تماشای شهیدان مرا؟ های!
●
در جان شما مرده دلان زمزمهای نیست
در شهر شما سنگدلان مرده صدا، های
●
ای قوم تماشاگر افسونگر بیروح!
یک تن ز شمایان بنمانید به جا، های
●●●
یک تن ز شما دم نزد آن روز که میرفت
از کوفه سوی شام سر کشته ما، های
●
یک مشت دل سوخته پاشیدم زی عرش
یعنی که ببینید، منم خون خدا، های
●
آن شام که از کوفه گذشتند اسیران
از هلهله، از هی هی و هی های شما، های
●
دیروز تنی بودم زیر سم اسبان
امروز سری هستم در طشت طلا، های
●
ما این همه با یاد شماییم و شما حیف
ما این همه دلتنگ شماییم و شما... های
●●●
از کرببلا هروله کردیم سوی شام
از مروه رسیدیم دوباره به صفا، های
●
خورشید فراز آمده از عرش به نیزه
جبریل فرود آمده از غار حرا، های
●
این هیات بیسر شدگان قافله کیست؟
شد نوبت تو، قافله سالار منا! های
●
من قافله سالارم و ما قافلهی تو
ای بَرشده بر نیزه، تویی راهنما، های
●
ما آمده بودیم بمیریم و بمانیم
ما آمده بودیم به پابوس فنا، های
●●●
یا سید شوریده سران! کوفه چه می خواست؟
آن روز در آن هرولهی هول و ولا، های
●
منظومهی خونین جگران! کوفه چه دارد؟
از کوفه چه ماندهست بجز گریه به جا؟ های
●
خون نامهی بیسرشدگان! کوفه نفهمید
سطری ز سفرنامهی دلتنگ تو را، های
●
پیراهن یوسف نفسان! کوفه چه داند؟
منظومه هفتاد و دو گیسوی رها! های
●●●
در مشعر زخم تو رسیدم به تشهّد
تا از عرفات تو رسیدم به منا، های
●
با گریه و با نذر کجا را که نگشتیم
حیران تو ای آینه غیب نما، های
●
در غربت این سینه برافروز چراغی
در خلوت این دیده جمالی بنما، های
●
آن شاعر شوریده که میگفت کجایید
اینجاست بیایید شهیدان بلا! های
●
من حنجرهام نذر شهیدان خدایی ست
من حنجرهام وقف تمام شهدا، های
●
از خویش بپرسیم کجاییم و چه داریم
از خویش برون میزنی امشب به کجا؟ های
●
ماندیم در این خاک و پری باز نکردیم
مُردیم در این درد و ندیدیم دوا، های
●
های ای عطش آغشته ترینان! عطشم کُشت
آبی برسانید به این تشنه هلا، های
●
یک بار بپرسید ز حالم که چرا هوی
تا پاسختان گویم یاران که چرا های ...
●●●
هفتاد و دو دف هر صبح میکوبد در من
هفتاد و دو نی هر شب در من به نوا، های
●
این جاده همان جاده خون است بپویید
این در، در دهلیز بهشت است، درآ، های
●
ای عاشق دل باخته، آهی بکش از جان
ای شاعر دلسوخته، اشکی بسرا، های
●
حالی چه کنم گر نکنم شکوه و فریاد
در منقبت و مرثیت آل عبا، های...