-
تغییر آدرس وبلاگ آستان حضرت دوست
12 اسفند 1391 20:43
این وبلاگ دیگر به روز نخواهد شد لطفا به آدرس ذیل مراجعه فرمایید www.astan.me با احترام- آستان حضرت دوست
-
پسرها و پدرها (حسن بیاتانی)
30 آبان 1391 09:43
از مکه خبر آمده داغ است خبرها باید برسانند پدرها به پسرها ● از مکه خبر آمده از رکن یمانی نزدیک اذان ناله بلند است سحرها ● داغ است خبرها نکند باد مخالف در شهر بپیچد بزند شعله به درها ● نزدیک سحر قافله ای رد شد از اینجا ماندیم دوباره من و اما و اگرها ● باید بروم زود خودم را برسانم حتی شده حتی شده از کوه و کمرها ● از مکه...
-
طلوع (فاضل نظری)
27 آبان 1391 20:11
نشسته سایه ای از آفـتاب بر رویش به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش ● ز دوردست ، سواران دوباره می آیند که بگذرند به اسبان خویش از رویش ● کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم که باد از دل صحرا می آورَد بـویش ● کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش ● نشسته است کنارش کسی که می گرید کسی که دست گرفته به روی...
-
های (علیرضا قزوه)
27 آبان 1391 20:02
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های ● پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان درهای حسینیه ی دل را بگشا، های ● طبّال بزن طبل که با گریه درآیند طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های ● زنجیر زنان حرم نور بیایید ای سلسلهها ، سلسلهها، سلسلهها، های ● ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید ای قوم کفن پوش،...
-
سایه مهر (شفیعی کدکنی)
27 مهر 1391 15:43
هر چند امیدی به وصال تو ندارم یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم ● ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی در آینه ی چشم زلال تو ندارم ● می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی جز عشق جوابی به سوال تو ندارم ● ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم ● از خویش گریزانم و سوی تو شتابان با این همه راهی به وصال تو...
-
من و آسمان (قیصر امین پور)
27 مهر 1391 15:40
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم ● چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نمنم، تو را دوست دارم ● نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم تو را دوست دارم ● سلامی صمیمیتر از غم ندیدم به اندازهی غم تو را دوست دارم ● بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم ● جهان یک دهان...
-
مرغان بسمل (محمد مهدی سیار)
27 مهر 1391 15:30
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه ● بهاری میرسد از راه و میگویند میروید گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه ● بگو چلهنشینان زمستان را که برخیزند به استقبال میآییمت ای عید از همین دی ماه ● به استقبال میآییمت آری دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از...
-
انتظار (رسول یونان)
27 مهر 1391 15:10
قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا! اگر بیایی همه چیز خراب میشود دیگر نمیتوانم اینگونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم...
-
دریاب (مهدی اخوان ثالث)
6 مهر 1391 19:55
ای علی موسی الرضا، ای پاک مرد یثربی، در طوس خوابیده من تو را بیدار می دانم زنده تر، روشن تر از خورشید عالمتاب از فروغ و فر شور و زندگی سرشار می دانم گر چه پندارند دیری هست، همچون قطره ها در خاک رفته ای در ژرفنای خواب لیکن ای پاکیزه باران بهشت، ای روح عرش، ای روشنای آب من تو را بیدار ابری، پاک و رحمت بار می دانم ای، چو...
-
به استقبال بهار (فردوسی)
1 فروردین 1391 08:03
بمان تا بیاید همه فرودین که بفروزد اندر جهان هوردین ● زمین چادر سبز در پوشدا هوا بر گلان سخت بخروشدا ● بخواهم من آن جام گیتی نمای شوم پیش یزدان بباشم به پای ● کجا هفت کشور بدو اندرا ببینم بر و بوم هر کشورا ● بگویم تو را هر کجا بیژن است به جام اندرون این مرا روشن است ● کنون خورد باید...
-
جذبهی تو (فاضل نظری)
1 فروردین 1391 07:49
ماه خندید به کوتاهی شور و شعفم دست بردم به تمنا و نیامد به کفم ● کشش ساحل اگر هست، چرا کوشش موج؟ جذبهی دیدن تو میکشد از هر طرفم ● راه تردید مسیر گذر عاشق نیست چه کنم با چه کنمهای دل بی هدفم؟ ● پدرانم همه سرگشتهی حیرت بودند من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم ● زخم بیهوده نزن، سینهام از قلب تهیست بهتر آن است که سربسته...
-
پسر، گرگ، پدر (سعید بیابانکی)
9 بهمن 1390 09:34
این شعر را "آوا" دوستی جدید و عزیز برایم فرستادند: بگذار که این باغ درش گم شده باشد گل های ترش برگ و برش گم شده باشد ● جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ گر قاصدک نامه برش گم شده باشد ● باغ شب من کاش درش بسته بماند ای کاش کلید سحرش گم شده باشد ● بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که صندوقچه ی سیم و زرش گم...
-
پــــدر (ساغر شفیعی)
2 بهمن 1390 15:06
به نگاهت سوگند به همان پنجره ی رو به بهار بی کدورت ز غبار و به نرمای پرند به کلامت سوگند به همان ابر گهر بار سپید پر ز باران امید و به شیرینی قند به شکوهت سوگند به همان کوه پر آوازه دور در بلندای غرور همچو ببری در بند به حضورت سوگند مثل شعری در یاد یا که عطری در باد دلنشین چون لبخند به وجودت سوگند که چنان قله ی صبر...
-
این روزها (مریم سقلاطونی)
14 آذر 1390 18:22
رفته ست آن حماسه خونین ز یادها دارد زیاد می شود ابن زیادها ● آقای عشق! پرچم سبز مقدست این روزها رها شده در دست بادها ● بعد از تو کفر و ظلم زمین را گرفته است دنیا شده ست مضحکه ی عدل و دادها ● آیا زمان آن نرسیده ست در جهان نفرین شوند باز هم این قوم عادها؟ ● کی می شود که طالب خونت فرا رسد؟ نام تو تا همیشه بماند به یادها
-
قیصر زمانه ما
9 آبان 1390 00:36
به مناسبت سالگشت غروب آفتاب قیصر امین پور مثل تو؛ هرگز! ( راضیه بهرامی ) دوباره مثل تو آیا؟ دوباره مثل تو هرگز دوباره مثل تو حاشا، دوباره مثل تو هرگز ● دوباره مثل تو دیروز، دوباره مثل تو امروز دوباره مثل تو فردا؟ دوباره مثل تو هرگز ● دوباره مثل من؟ آری، چه بیشمار و فراوان دوباره مثل تو اما ... دوباره مثل تو هرگز ●...
-
اندرز روزگار (فریدون توللی )
24 مهر 1390 23:39
در نیم راه عمرم و یاران نیم راه چون دزد کام دیده پراکنده از برم ● غمناک و بی امید و کم آمیز و دیر جوش در انتظار ضربت یاران دیگرم ● ● ● دانم دگر که در پس آن خنده های مهر گر هست جز سپیدی دندان کینه نیست ● دانم دگر که پنجه گرگان توبه کار مرهم گذار خاطر و غمخوار سینه نیست ● ● ● دانم دگر که چون زر و زن سایه در فکند پاکیزه...
-
تحصیل اشارات (زکریا اخلاقی)
17 مهر 1390 22:27
خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند ● پارسایان سفر کرده در آفاق شهود در نسیم صلوات تو مناجات کنند ● پیش آیینه پیشانی تو هر شب و روز ماه و خورشید تقاضای ملاقات کنند ● پی به یک غمزه اشراقی چشمت نبرند گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کنند ● بعد از این حکمتیان نیز به سر فصل حیات عشق را با نفس سبز...
-
نجوای عشق (ساغر شفیعی)
12 مهر 1390 23:05
شب از صداقت نجوای عشق خالی بود عجب سکوت سیاهی در این حوالی بود ● گلی نبود مگر نقش کهنه ای بر فرش به چشم من همه جا رد خشکسالی بود ● تمام نقش و نگار بهار، در یک قاب پرنده در قفس تار و پود قالی بود ● کنار پنجره رفتم: "کسی نمی آید؟" نگاه پنجره هم مثل من سوالی بود ● هوای شهر، نفس گیر و آن چنان سنگین که پشت ماه هم...
-
ما (فاضل نظری)
7 مهر 1390 00:05
ما نه سقراط، نه افلاطونیم منطق و فلسفهی اکنونیم ● هرچه همرنگ جماعت بشویم باز هم وصلهی ناهمگونیم ● از تماشای انار لب رود سیر چشمیم ولی دل خونیم ● من و آیینه به هم محتاجیم من و آیینه به هم مدیونیم ● به طوافم مبر ای سرگردان ما از این دایرهها بیرونیم
-
شهریار اقلیم سخن
28 شهریور 1390 00:23
به مناسبت سالگشت درگذشت شهریار اقلیم سخن ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی ● شد آه منت بدرقه راه و خطا شد کز بعد مسافر نفرستند سیاهی ● آهسته که تا کوکبه اشک دل افروز سازم به قطار از عقب قافله راهی ● آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی ● چشمی به رهت...
-
دردواره ها (قیصر امین پور)
16 شهریور 1390 21:42
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم "چامه و چکامه" نیستند تا به "رشته سخن" در آورم نعره نیستند تا ز "نای جان" برآورم درد های من نگفتنی دردهای من نهفتنی است ● درد های من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستین شان مردمی که رنگ آستین شان مردمی که نام های شان...
-
پاسخ سنگ (محمد سلمانی)
14 شهریور 1390 23:21
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست ● سوگند می خورم به مرام فرشتگان در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست ● با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست ● در کارگاه رنگرزان دیار ما رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست ● از بردگی مقام بلالی گرفته اند در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست ●...
-
یاد (نیما مقدم)
14 شهریور 1390 00:14
شعر بی قافیه گفتیم و کسی یادش نیست دلمان مرد که مرد شهرمان سوخت که سوخت هیچ کس باکش نیست. ● چقدر در پس این پنجره ماندیم و نشد یک نفر از طرف کوچه خوبی برود چقدر باد درآمد چقدر شاخه شکست چقدر در پی آن غنچه حسرت گشتیم ● گلفروشی می گفت: "اطلسی؟ شادش نیست قصه کوچ اصالت ها فقط از شب زده باید پرسید چه شد آن مجلس مهتاب و...
-
خواستن(قیصر امین پور)
13 شهریور 1390 00:47
می خواهمت چنان که شب خسته، خواب را می جویمت چنان که لب تشنه، آب را ● محو توام، چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان، آفتاب را ● بی تابم آن چنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره، تاب را ● بایسته ای چنان که تپیدن برای دل یا آن چنان که بال پریدن، عقاب را ● حتی اگر نباشی، می آفرینمت چونان که التهاب...
-
روزگار ما (فریدون مشیری)
11 شهریور 1390 11:13
چه حال و روز خوشی داشت آدمی، آن روز که روی شانه او بیل بود جای تفنگ درخت و گندم، مهر و امید می پرورد نه تلخکامی و وحشت، نه زشت نامی و ننگ ● تو خود به یاد چه می افتی از تبسم گل؟ تفنگ ها همه یاد آوران تابوت اند جهان چگونه به دست بشر جهنم شد؟ جهانیان همه قربانیان باروت اند ● چه روزگار بدی، هر قدم که می گذری دو نوجوان...
-
آب و آیینه (نادر نادر پور )
8 شهریور 1390 21:49
روزی که کودکانه، به تصویر خویشتن در چشمه ها و آیینه ها دیده دوختم پنداشتم که آیینه، همتای چشمه است وین هر دو در نگاه نخستین برادرند. ● پنداشتم که هر که در آیینه بنگرد در چشمه نیز، چهره او جلوه می کند وان چهره های تیره و روشن، برابرند. پنداشتم که چشمه اگر خفته در چمن آیینه ای است عاشق دیدار آفتاب، وینک، برآن سر است که...
-
گوهر یگانه (حسین صالحى)
16 اردیبهشت 1390 20:25
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 کمان کشید غم و سینه را نشانه گرفت چنان، که آتش دل تا فلک زبانه گرفت ! ● خدا گُواست که خورشید از حرارت سوخت از آتشى که از آن سوىِ در به خانه گرفت ! ● در آن چمن که دل باغبان چو شمع گداخت چگونه بلبل دلخسته آشیانه گرفت؟ ! ● شفق ز دیده دل خون گریست، چون زهرا براى گیسوى...
-
نتایج سحر (عباس احمدی)
28 فروردین 1390 15:16
ماه می آید از خم کوچه، چهره ای دائم الوضو دارد پینه بر دست هاش و نعلینش، اثر وصله و رفو دارد ● مرد تنهاست، مرد غمگین است، کمرش از فراق خم شده است ساغر شادیش اگر خالی است، باده غم سبوسبو دارد ● ضربان صدای او جاری ست، با یتیمی به خنده مشغول است سر تقسیم سهم بیت المال با صحابه بگو مگو دارد ● باز امروز بغض نخلستان، تا به...
-
کرم ابریشم(حسین منزوی)
16 فروردین 1390 13:39
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود ● پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود ● گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود ● من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری که هر دو باورمان ز آغاز...
-
باغبان و بهار (فریدون مشیری)
1 فروردین 1390 01:04
بهار می رسد اما ز گل نشانش نیست نسیم رقص گل آویز گل فشانش نیست ● دلم به گریه خونین ابر می سوزد که باغ خنده به گلبرگ ارغوانش نیست ● چنین بهشت کلاغان و بلبلان خاموش بهار نیست به باغی که باغبانش نیست ● چه دل گرفته هوایی چه پا فشرده شبی که یک ستاره لرزان در آسمانش نیست ● کبوتری که در این آسمان گشاید بال دگر امید رسیدن به...