خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
●
پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود
●
گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
●
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
●
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
●
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانهاش نشنیدن بود
●
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
بهار می رسد اما ز گل نشانش نیست
نسیم رقص گل آویز گل فشانش نیست
●
دلم به گریه خونین ابر می سوزد
که باغ خنده به گلبرگ ارغوانش نیست
●
چنین بهشت کلاغان و بلبلان خاموش
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست
●
چه دل گرفته هوایی چه پا فشرده شبی
که یک ستاره لرزان در آسمانش نیست
●
کبوتری که در این آسمان گشاید بال
دگر امید رسیدن به آشیانش نیست
●
ستاره نیز به تنهاییش گمان نبرد
کسی که همنفسش هست و همزبانش نیست
●
جهان به جان من آنگونه سرد مهری کرد
که در بهار و خزان کار با جهانش نیست
●
ز یک ترانه به خود رنگ جاودان نزند
دلی که چون دل من رنج جاودانش نیست