-
ادعای دروغین (ناشناس)
23 مرداد 1387 17:33
فریب ما مخور آقا، دروغ میگوییم! به جان حضرت زهرا(س) دروغ میگوییم! ● چه ناله ای؟ چه فراقی؟ چه درد هجرانی؟ نیا نیا گل طاها! دروغ میگوییم! ● تمام چشم براهی و انتظار و فراق و ندبه های فرج را دروغ میگوییم! ● دلی که مامن دنیاست جای مولا نیست! اسیر شهوت دنیا، دروغ میگوییم! ● زبان سخن ز تو گوید ولی برای مقام به پیش چشم خدا هم...
-
روز وداع (سعدی)
20 مرداد 1387 10:55
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران ● هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران ● با ساربان بگوئید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران ● بگذاشتند ما در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت، چشم گناه کاران ● ای صبح شب نشینان، جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی...
-
افسانه (ه.ا.سایه)
19 مرداد 1387 10:04
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی ● ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی ● می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی ● سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی ●...
-
جانپاره (محمد علی بهمنی)
16 مرداد 1387 09:21
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان ● هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت دیدنی داشت ولی سوختم با همشان ● گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان ● نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان ● زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند تو...
-
وصف کمال او (ابوعلی سینا)
13 مرداد 1387 13:18
بگردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا ● بخـار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی زتیر ترکشش سـوزد سر خـارا ز بُن خـارا ● زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده ی یوسف زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد نابینا ● پی معجز ز شاخ گل برآمد بلبل از شادی تجلی کرد بر هر شاخ گل صد معجز موسی ● علیِّ...
-
لولی وش (حافظ)
10 مرداد 1387 23:43
دلم رمیده ی لولی وشیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز ● فدای پیرهن چاک ماه رویان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز ● خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز ● فرشته، عشق نداند که چیست ای ساقی! بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز ● پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول...
-
برای ابد (سید حسن حسینی)
7 مرداد 1387 19:50
در ستایش امیرمومنان حضرت علی علیه السلام ای ازلی مرد برای ابد بی تو زمین سرد برای ابد ● نام قدیمت زلب حادثه نعره برآورد برای ابد ● پلک تو شد باز به روی دلم پنجره گسترد برای ابد ● هر گل سرخی که جدا از تو رست زرد شود زرد ، برای ابد ● غیر دلت لشکر اندوه را کیست هماورد برای ابد ● نام تو عیار ز روز ازل خصم تو نامرد برای...
-
هرگز (حمید مصدق)
5 مرداد 1387 14:45
من تمنا کردم که تو با من باشی تو بمن گفتی: هرگز، هرگز ! پاسخی سخت و درشت و مرا غصه این هرگز ! کشت.
-
شیوه رندی (محمود فغفوری)
5 مرداد 1387 09:47
نام من محمود فغفوری بود شیوهام رندی و مخموری بود ● حسن ظن دوستانم جای خود نام زنگی عکس کافوری بود ● ● ● یادش به خیر، جایش خالی
-
هجوم زاغ (هاتف اصفهانی)
2 مرداد 1387 14:10
هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست عاشقم عاشق ، مرا با وصل و هجران کار نیست ● هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست ● در حریمش بار دارم لیک در بیرون در کرده ام جاتا چو آید غیر گویم یار نیست ● دل به پیغام وفا هر کس که می آرد ز یار می دهم تسکین و می دانم که حرف یار نیست ● گلشن...
-
سقوط (هوشنگ ابتهاج)
30 تیر 1387 15:15
گردنی می افراشت سرش از چرخ فراتر می رفت آسمان با همه اخترهاش بوسه می زد به سر انگشتش سکه خورشید بود در مشتش یک سر و گردن گاه نه کم از فاصله کیهانی ست وز سرافرازی تا خواری جز یک سر مو فاصله نیست او سری خم کرد و آسمان با همه اخترهاش دور شد از سر او
-
سوختن (مهدی سهیلی)
30 تیر 1387 15:13
به داغت آرزو مرد و هوس سوخت در این آتشفشان حتی نفس سوخت ● خدایا سوز دل را با که گویم که زیبا مرغک من در قفس سوخت
-
دوباره تنها شدیم (یغما گلرویی)
22 تیر 1387 10:31
گفتم: «بمان!» و نماندی! رفتی، بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی! گفتم: نردبان ترانه تنها سه پله دارد: سکوت و صعودُ سقوط! تو صدای مرا نشنیدی و من هی بالا رفتم، هی افتادم! هی بالا رفتم، هی افتادم... تو می دانستی که من از تنهایی و تاریکی می ترسم، ولی ف تی له فانوس نگاهت را پایین کشیدی! من بی چراغ دنبال دفترم...
-
در راه (اسماعیل خویی)
22 تیر 1387 10:25
آنچه من می بینم ماندن دریاست ، رستن وازنورستن باغ است ، کشتن شب به سوی روز است ، گذرا بودن موج وگل و شبنم نیست . گرچه ما می گذریم ، راه می ماند . غم نیست .
-
سفر (حافظ)
3 تیر 1387 14:42
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد ● آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول بنده ی پیر ندانم ز چه آزاد نکرد ● کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک ره نمونیم به پای علم دار نکرد ● دل به امید صدایی که مگر در تو رسد ناله ها کرد دراین کوه که فرهاد نکرد ● سایه تا باز گرفتی زسحر مرغ سحر آشیان در...
-
تکدی(حمید مصدق)
31 خرداد 1387 01:05
غرور من که به ملک سخن خدایی کرد دریغ در طلب آشنایی با تو وفا و عشق تو را چون گدا گدایی کرد
-
زخم سیاه (خسرو گلسرخی)
29 خرداد 1387 15:10
که ایستاده به درگاه ... ؟ آن شال سبز را ز شانه ی خود بردار بر گونه های تو ایا شیارها زخم سیاه زمستان است ... ؟ در رزیش مداوم این برف هرگز ندیدمت زخم سیاه گونه ی تو از چیست ؟ آن شال سبز را ز شانه خود بردار در چشم من همیشه زمستان است
-
شهرواره (حسین منزوی)
26 خرداد 1387 15:25
یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار شعری برای بختک ، شعری برای آوار ● تا این غبار می مرد ، یک بار تا همیشه باید که می نوشتم ، شعری برای رگبار ● این شهر واره زنده است ،اما بر آن مسلط روحی شبیه چیزی ، چیزی شبیه مردار ● چیزی شبیه لعنت ، چیزی شبیه نفرین چیزی شبیه نکبت ، چیزی شبیه ادبار ● در بین خواب و مرداب ، چشم و...
-
بی بهار چشم تو (منوچهر آتشی)
26 خرداد 1387 15:22
امروز فرسوده بازگشتم از کار اما لبهای پنجره به پرسش نگاهم پاسخ نگفت و چهره بدیع تو از پشت میله های فلزی نشکفت امروز اتاقها مانند دره های بی کبک سوت و کور است بی خنده های گرم تو بی قال و قیل تو امروز خانه گور است گلزار پر طراوت قالی امروز بی چشمه سار فیاض اندام پک تو افسرد گلبوته های لادن نورسته وقتی ترا ندیدند که از...
-
سراب زندگانی (رهی معیری)
26 خرداد 1387 15:14
دل من ز تابناکی بشراب ناب ماند نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند ● نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد دل آتشین من بین که به موج آب ماند ● ز شب سیه چه نالم ؟ که فروغ صبح رویت به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند ● نفس حیات بخش به هوای باندادی لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند ● نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما که بر آسمان نه...
-
غارتگر دلها (امیری فیروزکوهی)
23 خرداد 1387 20:07
مپسند که دور از تو برای تو بمیرم صید تو شدم تا که به پای تو بمیرم ● هر عضو ز اعضای تو غارتگر دلهاست ای آفت جان بهر کجای تو بمیرم ● گر عمر ابد خواهم از آنست که خواهم آنقدر نمیرم که به جای تو بمیرم ● با من همه لطف تو هم از روی عتابست تا هم ز جفا، هم ز وفای تو بمیرم ● آخر دل حساس ترا کُشت «امیرا » ای کُشته احساس، برای تو...
-
سیب (حمیدمصدق)
19 خرداد 1387 15:47
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم ● باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم ● و من اندیشه کنان غرق این پندارم - که چرا خانه کوچک...
-
موهوم (بیدل دهلوی)
19 خرداد 1387 15:42
حیرتیم اما به وحشت ها هم آغوشیم ما همچو شبنم با نسیم صبح خاموشیم ما ● هستی موهوم ما یک لب گشودن بیش نیست چون حباب از خجلت اظهار خاموشیم ما ● شور این دریا فسون اضطراب ما نشد از صفای دل چو گوهر پنبه در گوشیم ما ● خواب ما پهلو نزد بر بستر دیبای خلق از نی مژگان خود چون چشم خس پوشیم ما ● بحر هم نتواند از ما کرد رفع تشنگی...
-
مثل آدمهای خاکی (رضا اسماعیلی)
18 خرداد 1387 12:53
آسمانی هستی اما، جسمت از جنس زمین است کرچه روح مهربانت، با ملائک همنشین است ● مثل آدمهای خاکی، درد را میفهمی، آری در جهان همزاد روحت، دردهای سهمگین است ● بس که جانسوز است فصل دردهای بی بدیلت رو به روی دردهایت، آه بانو! نقطهچین است ● درد تو، درد فدک نیست، شکوه از نان و نمک نیست ای شهید تهمت و کین! درد تو،...
-
مرا ببرید (افشین اعلاء)
17 خرداد 1387 13:40
مرا به خانه ی زهرای مهربان ببرید به خاکبوسی آن قبر بی نشان ببرید ● اگر نشانی شهر مدینه را بلدید کبوتر دل ما را به آشیان ببرید ● کجاست آن در آتش گرفته؟ تا که مرا برای جامه دریدن به سوی آن ببرید ● مرا اگر شوم از دست بر نگردانید به روی دست بگیرید و بی امان ببرید ● کجاست آن جگر شرحه شرحه؟ تا که مرا به سوی سنگ مزارش کشان...
-
تقسیم عادلانه (قیصر امین پور)
13 خرداد 1387 14:34
من همسن و سال پسر تو هستم ، تو همسن و سال پدر من هستی . پسر تو درس می خواند و کار نمی کند، من کار می کنم و درس نمی خوانم . پدر من نه کار دارد ، نه خانه، تو هم کاری داری هم خانه ، هم کارخانه ؛ ● من در کارخانه ی تو کار می کنم . و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است : سود آن برای تو ، دود آن برای من . من کار می کنم ،...
-
۱۰ دلار
13 خرداد 1387 14:25
مرد دیر وقت، خسته از کار به خانه برگشت.دم در پسر ۵ ساله اش را دید که در انتظار او بود : - سلام بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله حتما چه سوالی؟ - بابا ! شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید؟ مرد با ناراحتی پاسخ داد این به تو ارتباطی ندارد.چرا چنین سوالی می کنی؟ فقط می خواهم بدانم . - اگر باید بدانی بسیار خوب می...
-
نوشدارو (شهریار)
11 خرداد 1387 16:52
آمدی جانم به قربان ولی حالا چرا ؟ بی وفا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ ● نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟ ● عمر مار ار مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟ ● نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا؟ ● وه که با این...
-
شب (منوچهر آتشی)
9 خرداد 1387 11:59
این ابرهای سوختهی سوگوار تابوت آفتاب را به کجا میبرند؟ این بادهای تشنه، هار و حریص وار دنبالِ آبگون سرابِ کدام باغ پای حصارهای افق سینه میدرند؟ ● اکنون، درخت لختِ کویر پایانِ ناامیدی و آغازِ خستهگیِ کدامین مسافر است؟ مرغان رهگذر مرگ کدام قاصد گمگشته را از جاده های پرت به قریه می آورند؟ ● ای شب! به من بگو اکنون...
-
همره قابیل(فاضل نظری)
5 خرداد 1387 19:27
همین که نعش درختی به باغ می افتد بهانه باز به دست اجاق می افتد ● حکایت من و دنیایتان حکایت آن پرنده ایست که به باتلاق می افتد ● عجب عدالت تلخی که شادمانی ها فقط برای شما اتفاق می افتد ● تمام سهم من از روشنی همان نوریست که از چراغ شما در اتاق می افتد ● به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد ●...