●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

گوهر یگانه (حسین صالحى)

کمان کشید غم و سینه را نشانه گرفت

چنان، که آتش دل تا فلک زبانه گرفت!

خدا گُواست که خورشید از حرارت سوخت

از آتشى که از آن سوىِ در به خانه گرفت!


در آن چمن که دل باغبان چو شمع گداخت

چگونه بلبل دلخسته آشیانه گرفت؟!

شفق ز دیده دل خون گریست، چون زهرا

براى گیسوى زینب به دستْ شانه گرفت!

ز بس که فاطمه رنجیده بود از امّت

دل از حیات خود آن گوهر یگانه گرفت

على چه کرد و چه گفت اى خدا در آن شب تار

که زینب از غم بى مادرى، بهانه گرفت؟!

براى آن که بماند نهان ز چشم رقیب

على، مراسم تدفین او شبانه گرفت!