شور غزل نمانده، بیتو در این حوالی
ما ماندهایم و با ما، مرداب بیخیالی
●
بعد از تو حجم کوچه، از زندگی تهی شد
مفهوم عاشقی مُرد، در ذهن این اهالی
●
میخواهم از خودم، تا چشم تو پَر بگیرم
اما چه میتوان کرد، با این شکستهبالی؟
●
امشب هوای چشمم مثل دلِ تو ابریست
برگرد، بیتو دور است، این چشمه از زلالی
●
این آخرین کلام است، ای دوردست نایاب
دلتنگم و ندارم، جز دوریات ملالی
سلام .
شعر های خوبی رو انتخاب می کنی .
ولی از دست نوشته هات بیشتر استفاده کن .
حرفای آدمای امروزی برام شیرین تره .
سلام دوستِ شعر دوستِ محبوبم
شما که می دونید من همه رقمه به وبلاگِ شما ارادت دارم...مخصوصاً وقتی شعرهایی میگذارید که باید گفت: جانا سخن از زبان ما می گویی
فقط چند وقتیه که کار، زندگی کردن مجازی رو ازم گرفته...دعا بفرمائید بتونم برگردم.
دروود
ممنون که به یاد من هستی
راستش حال و همای دل را که خودت بهتر می دونی
گاهی هستی
گاهی می خوای نباشی
گاهی ...
به هرحال خیلی خوشحالم می کنی با نظراتت
در ضمن تا یادم نرفته
این پستت هم خیلی دلنشین بود
ممنو
بدروود