●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

ملال (انسیه موسویان)

شور غزل نمانده، بی‌تو در این حوالی
ما مانده‌ایم و با ما، مرداب بی‌خیالی


بعد از تو حجم کوچه، از زندگی تهی شد
مفهوم عاشقی مُرد، در ذهن این اهالی


می‌خواهم از خودم، تا چشم تو پَر بگیرم
اما چه می‌توان کرد، با این شکسته‌بالی؟


امشب هوای چشمم مثل دلِ تو ابری‌ست
برگرد، بی‌تو دور است، این چشمه از زلالی


این آخرین کلام است، ای دوردست نایاب
دلتنگم و ندارم، جز دوری‌ات ملالی

نظرات 3 + ارسال نظر
گمنام 12 بهمن 1387 ساعت 12:50 ق.ظ http://www.avayechakad.blogsky.com

سلام .
شعر های خوبی رو انتخاب می کنی .
ولی از دست نوشته هات بیشتر استفاده کن .
حرفای آدمای امروزی برام شیرین تره .

آرزو 12 بهمن 1387 ساعت 05:05 ب.ظ

سلام دوستِ شعر دوستِ محبوبم

شما که می دونید من همه رقمه به وبلاگِ شما ارادت دارم...مخصوصاً وقتی شعرهایی میگذارید که باید گفت: جانا سخن از زبان ما می گویی

فقط چند وقتیه که کار، زندگی کردن مجازی رو ازم گرفته...دعا بفرمائید بتونم برگردم.

دروود
ممنون که به یاد من هستی
راستش حال و همای دل را که خودت بهتر می دونی
گاهی هستی
گاهی می خوای نباشی
گاهی ...
به هرحال خیلی خوشحالم می کنی با نظراتت
در ضمن تا یادم نرفته
این پستت هم خیلی دلنشین بود

ممنو
بدروود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد