-
شیطان
9 شهریور 1386 05:53
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین...
-
شاعر و فرشته
9 شهریور 1386 05:50
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : دیگر تمام شد.دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود.زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است و فرشته ای...
-
چشم در راهم (نیما یوشیج)
9 شهریور 1386 05:22
ترا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم. ● شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم.
-
شاهد افلاکی(رهی معیری)
9 شهریور 1386 05:18
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی ● من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی ● خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ● ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی ● در سینه سوزانم مستوری و مهجوری در دیده...
-
کسوف دل (سلمان هراتی)
9 شهریور 1386 05:06
سجاده ام کجاست می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم این دل گرفتگی مداوم شاید، تأثیر سایه ی من است، که این سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده ام. سجاده ام کجاست؟
-
شعر بی دروغ(قیصر امین پور)
9 شهریور 1386 05:03
ما که این همه برای عشق آه و ناله ی دروغ می کنیم راستی چرا در رثای بی شمار عاشقان -که بی دریغ- خون خویش را نثار عشق می کنند از نثار یک دریغ هم دریغ می کنیم؟
-
سراب (هوشنگ ابتهاج)
9 شهریور 1386 05:00
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود دادم در این هوس دل دیوانه را به باد این جست و جو نبود ● هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار مشتاق کیستم ● رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت این است آن پری که ز من می نهفت رو خوش یافتم که خوش تر...
-
زمستان (مهدی اخوان ثالث)
9 شهریور 1386 04:56
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است...
-
نوشداروی طرح ژنریک (مرحوم سید حسن حسینی)
9 شهریور 1386 04:50
امانت شاعری وارد دانشکده شد دم در ذوق خود را به «نگهبانی» داد! نان و پسته شاعری میلنگید ناقدی نان میخورد! اشتباه شاعری قبلهنما را گم کرد سجده بر مردم کرد! آرامش شاعری وام گرفت شعرش آرام گرفت! طریقت نو زاهدی نوبنیاد راه و رسم عرفا پیشه گرفت لنگ مرغی برداشت و به آهنگ حزین آه کشید: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک!»...
-
خون ریز (علیرضا قزوه)
9 شهریور 1386 04:45
در شهر یکی نیست چو چشمان تو خون ریز من شهر نشابورم و تو لشکر چنگیز ● ای اشک توام باده و چشم تو پیاله از زلف تو سرشارم و از چشم تو لبریز ● پرهیزگران را چه نیازی ست به توبه یا توبه گران را چه نیازی ست به پرهیز ● هر روز یکی خشت می افتد به سر ما ای سقف ترک خورده ، به یک باره فرو ریز ● ای آینه ی " لست علیهم بمسیطر " دریاب...
-
دنیا (خیام نیشابوری)
9 شهریور 1386 04:10
تا زهــره و مــه در آسمــان گشت پـــدید بهتــر زمی نــاب کسی هیچ نـــدیــــــــــد مـــن در عجبــم ز می فروشان که ایشـان به زآنچــه فروشنــد چــه خواهنـد خریـد ● ● ● بــر خیز و بیا بتـــــا بـــــــرای دل مــــــــا حـــل کـــن به جمـــال خویشتــن مشکل ما یک کــــوزه شراب تا به هم نـــوش کنیــــــم زان پیش کــــه...
-
آه (جلال الدبن محمد بلخی)
9 شهریور 1386 03:44
آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب ● چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب ● چون به سگ نان افکنی سگ بو کند آنگه خورد سگ نهای شیری چه باشد بهر نان چندین شتاب ● در هر آن مردار بینی رنگکی گویی که جان جان کجا رنگ از کجا جان را بجو جان را...
-
ادب (حافظ شیراز)
9 شهریور 1386 03:27
خستـگان را چو طلب باشد و قوت نبود ● گر تو بیداد کـنی شرط مروت نـبود ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسـندی ● آن چـه در مذهب ارباب طریقت نـبود خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق ● تیره آن دل که در او شمع محبت نـبود دولـت از مرغ همایون طلب و سایه او ● زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نـبود گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن ●...
-
مدرسه
9 شهریور 1386 03:09
تا وقتی که مدرسه را خراب نکرده بودند، کسی به ش توجه نمیکرد. روزی که مدرسه قدیمی را داشتند خراب میکردند، توی خیابان ترافیک شد. همه ماشینهایشان را پارک کردند و ایستادند به تماشای خراب کردن مدرسه و تماشای صورت این و آن.کم کم قیافه ها به نظرشان آشنا آمد. کم کم هم کلاسی ها و کلاس بالایی ها و معلم ها و مدیر و ناظم و بقیه را...
-
محراب جان (سلمان ساوجی)
9 شهریور 1386 02:45
ما روی دل به خانه خمار کرده ایم ● محراب جان ، ز ابروی دلدار کرده ایم از بهر یک پیاله دُردی هزار بار ● خود را گرو ، به خانه خمار کرده ایم بر بوی جرعه ای که زجامش به ما رسد ● خود را چو خاک ، بر در او خوار کرده ایم سر مست رفته ایم به بازار و جرعه وار ● جانها نثار ، بر سر بازار کرده ایم قندیل راشکسته و پیمانه ساخته ●...
-
در پی جانان (شاه نعمت الله ولی)
9 شهریور 1386 00:23
هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود ● هر که درد تو کشد از پی درمان نرود آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست ● به تماشای گل و لاله و ریحان نرود خضر اگر لعل روانبخش ترا در یابد ● بار دیگر به لب چشمه حیوان نرود گر نه امید لقای تو بود در جنت ● هیچ عاشق به سوی روضه رضوان نرود مرد باید که ز شمشیر نگرداند روی ● گر نه از خانه...
-
آستان حضرت دوست چیست؟
8 شهریور 1386 20:41
وبلاگ حاضر با عنوان؛ آستان حضرت دوست ، مجموعه ایست کشکول مانند از ادبیات و شعر. در طول سالها مطالعه ، به مطالب بسیار زیبایی بر خورده ام که متاسفانه هیچگاه آنها را گردآوری و دسته بندی نکرده ام ، قصد من از راه اندازی این مجموعه جمع آوری این مطالب است.