●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

ورای عشق (عطار)

دلی کز عشق جانان دردمند است

همو داند که قدر عشق چند است

دلا گر عاشقی از عشق بگذر

که تا مشغول عشقی، عشق بند است

وگر در عشق از عشقت خبر نیست

تو را این عشق عشقی سودمند است

هر آن مستی که بشناسد سر از پای

ازو دعوی مستی ناپسند است

ز شاخ عشق برخوردار گردی

اگر عشق از بن و بیخت بکند است

سرافرازی مجوی و پست شو، پست

که تاج پاک‌بازان تخته بند است

چو تو در غایت پستی فتادی

ز پستی در گذر کارت بلند است

بخند ای زاهد خشک ارنه ای سنگ

چه وقت گریه و چه جای پند است

نگارا روز، روز ماست امروز

که در کف باده و در کام قند است

می و معشوق و وصل جاودان هست

کنون تدبیر ما لختی سپند است

یقین می‌دان که اینجا مذهب عشق

ورای مذهب هفتاد و اند است

حریفی نیست ای عطار امروز

وگر هست از وجود خود نژند است

نظرات 2 + ارسال نظر
داش امید 25 دی 1388 ساعت 11:22 ب.ظ

دستت درد نکنه با سلیقه بودی.
نمی دونم جریان چیه این روزا همه یه جورایی به عشق ربط دارن. :)

داش امید... عشقه که مثل سگ ولگرد این روزهای پاچه جوونها رو گرفته
شما که بهتر از ما ملتفتی؟؟

((:

حدیثا 29 دی 1388 ساعت 12:15 ق.ظ http://hadisa.blogfa.com

سلام

"هر آن مستی که بشناسد سر از پای

ازو دعوی مستی ناپسند است"

چه تامل برانگیز !

سلام

بله...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد