این ترانه را یکی از دوستان و همراهان همیشگی این وبلاگ برایم فرستادند که ذیلا تقدیم می شود:
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
●
عقاب تیز پر دشت های استغنا
اسیر پنجهء تقدیر می شود گاهی
●
صدای زمزمهء عاشقانه آزادی
فغان و نالهء شبگیر می شود گاهی
●
نگاهِ مردم بیگانه در دل غربت
به چَشمِ خستهء من تیر می شود گاهی
●
مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای، پیر می شود گاهی
●
بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد
کلام حق، دمِ شمشیر می شود گاهی
●
بگیر دست مرا آشنای درد، بگیر!
مگو چنین و چنان، دیر می شود گاهی
●
به سوی خویش مرا می کشد چه خون و چه خاک
محبّت است که زنجیر می شود گاهی
خیلی ترانهی بسیاریست دوست جان جان
خوشحالم که پُستش کردهاید
کاش اسم شاعرش رو می دونستم!
گفت آن الله تو لبیک ماست
آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست.
ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زیر هر یا رب تو لبیک هاست.
سلام خیلی خیلی زیبا بود
اگه میدونید شاعرش کیه بهم بگید . ممنون