●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

کرم ابریشم(حسین منزوی)

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل‌ پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

نظرات 6 + ارسال نظر
سپیده دم 19 فروردین 1390 ساعت 11:07 ب.ظ


سلام و عرض ادب...

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

( چراقشنگ نبود؟ )

سلام...
کی گفت قشنگ نیست؟... به نظرم یکی از بهترین ابیاتش بود

سپیده دم 20 فروردین 1390 ساعت 11:02 ق.ظ


سلام

منظورم اینه که کلا شعرش قشنگ نبود
همین بیت آخریه فقط خوب بود

سلام
بله... این هم نظری ست برای خودش

default 21 فروردین 1390 ساعت 06:17 ب.ظ http://www.superposition.mihanblog.com

ماه تغزل ایران...

یارانه ها رو هدفمند کردن این جناب دیفالت از اون به بعد به جای کامنت تلگراف می زنه

ساقی 25 فروردین 1390 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام
تا حالا این شعرو نخونده بودم....چقدر قشنگ بود...خیلی به دل نشست... مثل همیشه انتخابتون عالی بود

سلام
نظر لطفتونه

انسان 19 اردیبهشت 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://darfasledigar.blogfa.com

ممنون
من شیفته ی این شعرم.
فوق العاده ست.
سلیقه تون ستودنیه.
آثار مرحوم منزوی عجیب جذبم می کنه.

خواهش می کنم...قابل نداره
شما اگر با اشعار منزوی آشنایی دارید شعری که در مورد امام حسن دارد رو شنیدید یا نه...خیلی وقته که دنبالشم

مودی 21 بهمن 1391 ساعت 01:17 ق.ظ

پلنگ در دل او بود و کشمکش می کرد
برای خیز بلندی به آسمان خیال

برای پنجه کشیدن به روی عشق جدید
برای زود رسیدن به آرزوی محال

پلنگ در دل او بود و چاله ای می کند
که چون به چاله بمیرد برون ز چاه رود

دو ثلث اول جان را قفس ببافت به جهد
که در اوان میانسالی اش به ماه رود

پلنگ در دل خود داشت کرم ابریشم
نهفته با دل خالی میان کیسه ی تنگ

به انتظار پریدن به روز رستاخیز
برای تند دویدن به دشتها چو پلنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد