-
دریا دل (رهی معیری)
21 آبان 1388 15:24
دور از تو هر شب تا سحر، گریان چو شمع محفلم تا خود چه باشد حاصلی از گریه بی حاصلم؟ ● چون سایه دور از روی تو، افتاده ام در کوی تو چشم امیدم سوی تو، وای از امید باطلم ● از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم ● لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟ و آن مایه آرام کو؟ تا چاره سازد...
-
کنج عزلت (خواجوی کرمانی)
19 آبان 1388 19:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست پرتو نور تجلی در دل پر نور ماست ● ما به حور و روضهی رضوان نداریم التفات زانکه مجلس، روضهی رضوان و شاهد، حور ماست ● عاقبت غیبت گزیند هر که آید در نظر وانکه او غایب نگردد از نظر، منظور ماست ● پیش ما هر روز بی او...
-
مهرعیار (جلال الدین بلخی)
13 آبان 1388 23:16
خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا ● عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر تشنه مخمور نگر ای شه خمار بیا ● پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا ● گوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویی یوسف دزدیده تویی بر سر بازار بیا ● از نظر گشته نهان ای همه را جان و جهان بار دگر...
-
ساغر پاک (فاضل نظری)
5 آبان 1388 22:47
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم ● روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک از در آمیختن شادی و غم دلتنگم ● خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم ● ای نبخشوده گناه پدرم آدم را به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم ● حال در خوف و رجا رو به تو بر میگردم دو قدم دلهره...
-
آئینه ضمیر (هوشنگ ابتهاج)
30 مهر 1388 23:19
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان سوی تو میدوند هان! ای تو همیشه در میان ● در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان ● هر چه به گرد خویشتن مینگرم در این چمن آینه ضمیر من جز تو نمیدهد نشان ● ای گل بوستان سرا از پس پردهها درآ بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان ● ای که نهان نشستهای باغ درون...
-
سیب (فروغ فرخزاد)
25 مهر 1388 19:54
این شعر در جواب شعر -سیب- حمید مصدق سروده شده است: من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید ● و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده...
-
تابوت (شاطر عباس صبوحی)
23 مهر 1388 23:53
مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت یــــاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت ● قــربان وفـاتم به وفاتــــم گذری کن تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
-
شاید (محمدمهدی سیّار)
19 مهر 1388 23:16
دلم امروز گواه است کسی میآید حتم دارم خبری هست، گمانم باید... ● فال حافظ هم هر بار که میگیرم باز «مژده ای دل که مسیحا نفسی...» میآید ● ماه در دست به دنبال که اینگونه زمین مست، میگردد و یک لحظه نمیآساید؟! ● باید از جاده بپرسم که چرا میرقصد مست موسیقی گامی شده باشد شاید! ● گله کم نیست ولی لب ز سخن خواهم بست اگر...
-
آرزوی من (جعفر ابراهیمی)
12 مهر 1388 23:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 خوشا به حالت ای روستایی چه شاد و خرم، چه باصفایی ● در شهر ما نیست جز دود و ماشین دلم گرفته از آن و از این ● در شهر ما نیست جز داد و فریاد خوشا به حالت که هستی آزاد ● ای کاش من هم پرنده بودم با شادمانی پر میگشودم ● می رفتم از شهر به روستایی آنجا...
-
مهر خوبان (علامه محمد حسین طباطبایی)
8 مهر 1388 19:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA مهر خوبان دل دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد ● تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت از سمک تا به سُهایش کشش لیلا برد ● من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم مهر تو مرا بالا برد ● من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل...
-
از یاد رفته (سیمین بهبهانی)
6 مهر 1388 21:16
رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟ آن رفته ی شکسته دل بیقرار کو؟ ● چون روزگار غم که رود رفتهایم و یار حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟ ● چون میروم به بستر خود میکشد خروش هر ذرّهی تنم به نیازی که یار کو؟ ● آرید خنجری که مرا سینه خسته شد از بس که دل تپید که راه فرار کو؟ ● آن شعلهی نگاه پر از آرزو چه شد؟ وان...
-
احساس بارانی (انسیه موسویان)
3 مهر 1388 01:28
آبیترین تصویر شعر بیریایم! برگرد، میمیرد بدون تو صدایم ● هر شب به یاد لحظههای غربت تو لبریز باران میشود دست دعایم ● گفتی که از عشق و غزل، هر آنچه داری یک روز میریزی تمامش را به پایم ● کی میرسی ای حنجرت لبریز آواز؟ کی شعرهای تازه میخوانی برایم؟ ● احساس بارانی! غریب خستهی من! کی میگذاری سر به روی شانههایم؟ ●...
-
رسوایی شهر (سعدی شیرازی)
29 شهریور 1388 16:33
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یک روز به شیدایی ، در زلف تو آویزم زان دو لب شیرینت ، صد شور بر انگیزم ● گر قصد جفا داری اینک من واینک سر ور راه وفاداری ، جان در قدمت ریزم ● بس توبه و پرهیزم ، کز عشق تو باطل من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم ● سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد خاک...
-
انکحت (سیامک بهرام پرور)
27 شهریور 1388 05:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA انکحتُ... عشق را و تمام بهار را ! زوّجتُ... سیب را و درخت انار را ! ● متّعتُ... خوشه خوشه رطبهای تازه را گیلاسهای آتشی آبدار را ! ● هذا موکّلی... غزلم دف گرفت، گفت: تو هم گرفتهای به وکالت سهتار را ! ● یک جلد... آیه آیه ی قرآن! تو سورهای! چشمت «قیامت» است! بخوان...
-
شه دین (جلال الدین همایی)
19 شهریور 1388 23:51
تا به کی افسانه از دارا و اسکندر کنی قصه یابد از امیرالمؤمنین حیدر کنی ● گر حدیث راست می خواهی و گفتار درست مدح، باید از شه دین حیدر صفدر کنی ● تا به دست و خامه ات، یارایی مدح علی است حیف باشد حرف دیگر ثبت در دفتر کنی ● راست خواهی، حق نباشد کین گهر لفظ دری جزکه اندر حرف حق، در صحبت دیگر کنی ● وصف شاه اولیاء، نعت شه...
-
گنج وجود (اهلی شیرازی)
19 شهریور 1388 23:34
تا دیدهام به خواب شبی بوتراب را چشمم دگر به خواب ندیده است خواب را ● شاه نجف که نقد وجود است در جهان گنج وجود اوست جهان خراب را ● هرکس که یافت خاک در او، بهشت یافت آری بهشت، خاک در است این جناب را ● ای آفتاب تا شدهای در نقاب غیب ظلمت گرفته است برافکن نقاب را ● تا ماه نو به شکل رکابت برآمده صد حسرت است بر مه نو آفتاب...
-
محبس من (اردلان سرافراز)
12 شهریور 1388 00:52
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا الحقم ، کجاست دار ، خسته ام ● در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام ● کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام ● در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام ●...
-
دلباخته (فاضل نظری)
7 شهریور 1388 00:17
ای صورت پهلو به تبدّل زده! ای رنگ من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ ● گر شور به دریا زدنت نیست از این پس بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ ● با من سر پیمانت اگر نیست نیایم چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ ● من رستم و، سهراب تو! این جنگ چه جنگی است؟ گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ ● یک روز دو دلباخته بودیم من و...
-
رطب (عباس صبوحی )
31 مرداد 1388 00:02
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لبست اری افطار رطب در رمضان مستحبست ● روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه بخورد روزه خود را بگمانش که شبست ● زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد این عجب نقطه خال تو به بالای لب است ● یارب این نقطه لب را که به بالا بنهاد نقطه هر جا غلط افتاد مکیدن ادب است ● شحنه اندر عقبست و من از آن میترسم...
-
قیر شب (سهراب سپهری)
25 مرداد 1388 00:41
دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر به سر افسرده است روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است دست جادویی شب در به روی من و غم...
-
لجوج دیرباور (قیصر امینپور)
20 مرداد 1388 01:01
ای شما! ای تمام عاشقان هر کجا! از شما سوال میکنم: نام یک نفر در شمار نامهایتان اضافه میکنید؟ یکنفر که تا کنون ردپای خویش را لحن مبهم صدای خویش را شاعر سرودههای خویش را نمیشناخت گرچه بارها و بارها نام این هزارنام را از زبان این و آن شنیده بود یک نفر که تا همین دو روز پیش منکر نیاز گنگ سنگ بود گریهی گیاه را...
-
سوار فاتح خورشید (انسیه موسویان)
15 مرداد 1388 23:46
مرا به سفرهی آواز خویش مهمان کن به یک اشاره شب تیره را چراغان کن ● شکسته دشنهی مردان، دلاوران مُردند سوار فاتح خورشید! عزم میدان کن ● هنوز در تب فریاد، همصدای توام به سِحر حنجره برخیز و باز توفان کن ● تو از نژاد سحرزادگان این خاکی برای زخم شب تیره، فکر درمان کن ● رفیق روشن آیینه! تشنهی نوریم بیا و خلوت ما را...
-
آی (مهدی اخوان ثالث)
13 مرداد 1388 23:50
با شما هستم من ، آی ... شما چشمه هایی که ازین راهگذر می گذرید با نگاهی همه آسودگی و ناز و غرور مست و مستانه هماهنگ سکوت به زمین و به زمان می نگرید او درین دشت بزرگ چشمه ی کوچک بی نامی بود کز نهانخانه ی تاریک زمین در سحرگاه شبی سرد و سیاه به جهان چشم گشود با کسی راز نگفت در مسیرش نه گیاهی ، نه گلی ، هیچ نرست رهروی هم...
-
وحشت تنهایی(فریدون مشیری)
12 مرداد 1388 00:37
خدایا، وحشت تنهاییام کُشت.. کسی با قصّهی من آشنا نیست در این عالم ندارم همزبانی به صد اندوه مینالم – روا نیست – شبم طی شد، کسی بر در نکوبید.. به بالینم چراغی کس نیفروخت.. نیامد ماهتاب بر لب بام، دلم از اینهمه بیگانگی سوخت به روی من نمیخندد امیدم شراب زندگی در ساغرم نیست نه شعرم میدهد تسکین به حالم که غیر از اشک...
-
سخنی با جام (محمد جاوید)
10 مرداد 1388 01:28
دوش در میکده با جام سخنها گفتم از جفاکاری ایام سخنها گفتم گفتمش دلزده از گردش ایامم من خسته و غمزده وسر به گریبانم من شکوه دارم ز جفاکاری یاران دغل غم بی مهری اشان بر دل من همچو دمل گوش کن جام برایت سَر دل باز کنم قصّه ها از دل پر درد خود آغاز کنم به تو گویم که چه سان بردل من نیش زدند بارها زخم زبان ازکم و از بیش زدند...
-
افتان و خیزان (حمید مصدق)
7 مرداد 1388 15:07
در کوی تو مستانه میافتم و میخیزم دلداده و دیوانه میافتم و میخیزم من مست و پریشانم می نالم و می مویم مدهوش ز پیمانه میافتم و میخیزم تا آنکه تو را یابم میگردم و میجویم پس بر در آن خانه میافتم و میخیزم چو شمع شب عاشق می سوزم و می گریم از عشق چو پروانه میافتم و میخیزم گر دست دهد روزی تا خاک رهت گردم در پای تو...
-
تلخی اندوه (سیمین بهبهانی)
2 مرداد 1388 02:00
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم ● ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟ گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه من او نیم او مرده و من سایه ی اویم ● من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است او در...
-
کویر (قیصر امینپور)
26 تیر 1388 21:04
خستهام از این کویر، این کویر کور و پیر این هبوط بیدلیل، این سقوط ناگزیر ● آسمان بیهدف، بادهای بیطرف ابرهای سربهراه، بیدهای سر به زیر ● ای نظاره شگفت، ای نگاه ناگهان! ای هماره در نظر، ای هنوز بینظیر! ● آیه آیهات صریح، سوره سورهات فصیح! مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر ● مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان مثل...
-
تیر غمزه (حافظ)
20 تیر 1388 23:20
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت ● خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت؟ ● درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشه آمرزش و پروای ثوابت ● راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است شرابت ● تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند...
-
یک خمخانه می (اقبال لاهوری)
17 تیر 1388 01:48
یاد ایامی که خوردم باده ها با چنگ و نی جام می در دست من، مینای می در دست وی ● در کنار آیی، خزان ما زند رنگ بهار ور نیایی فرودین افسرده تر گردد ز دی ● بی تو جان من چو آن سازی که تارش در گسست در حضور از سینه ی من نغمه خیزد پی به پی ● آنچه من در بزم شوق آورده ام دانی که چیست؟ یگ چمن گل، یک نیستان ناله، یک خمخانه می ●...