دور از تو هر شب تا سحر، گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریه بی حاصلم؟
●
چون سایه دور از روی تو، افتاده ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو، وای از امید باطلم
●
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم
●
لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟
و آن مایه آرام کو؟ تا چاره سازد مشکلم
●
در کار عشقم یار دل، آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم
●
در عشق و مستی داده ام، بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو، دیوانه ام یا غافلم؟
●
چون اشک می لرزد، از موج گیسویی رهی
با آنکه در طوفان غم، دریا دلم دریا دلم
مورد پسند واقع نشد!
هنوز به روز نکردم!
این صداقتت منو کشته ...اخوی
بعد التحریر: اخوی...نه...ابوی....نه...نمی دونم برای صدا زدن اناث بر وزرن ابوی چی باید گفت
الان جواب می ده: عجب!
((:
سلام
"ای ساقی مستان بگو، دیوانه ام یا غافلم؟"
کاش جواب می داد,کاشکی.
سلام
کاش؛
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
ایراد بنی اسرائیلی میگیرید ها جنابِ چشم انداز!;-)
ایشون سایشون سنگین شده...تشریف بیارن...ما از ایرادهای بنی اسرائیلیشون هم استقبال می کنیم
گریه ام انداختی
دیشب اینو خوندم
خیلی قشتگه
دلم می خواد ببوسمت واسه این شعر
خوشحالم خوشتون اومده...گریه زلال ترین احساسات آدمی ست
سلام . این شعر که نوشتی دیگه آخرشه . دمت گرم.
راستی به این جناب یا سرکار علیه که بوسی چیزی ندادی یه وقت دور از چشم ما؟!
حواست باشه من اینجا مراقب همه چی هستما (:
سلام
خواهش می کنم... قابل شما رو نداشت
سرکار علیه...پسر تشریف دارن...برامون حرف در نیارید
می دددددددددددونم...حواسم جمعه
((:
همه اشعار و نوشته هایتان زیباست .
به من هم سری بزنید .