-
نظرگاه (سعدی)
14 اسفند 1389 12:18
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر ● در آفاق گشادست ولیکن بستست از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر ● من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر ● گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر ● در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی باز در...
-
این است (وحشی بافقی)
27 بهمن 1389 15:34
آنکس که مرا از نظر انداخته، اینست اینست که پامال غمم ساخته، اینست ● شوخی که برون آمده شب، مست و سرانداز تیغم زده و کشته و نشناخته، اینست ● ترکی که ازو خانه ی من رفته به تاراج اینست که ازخانه برون تاخته، اینست ● ماهی که بود پادشه خیل نکویان اینست که از ناز قد افراخته، اینست ● وحشی که به شطرنج غم و نرد محبت یکباره متاع...
-
نگار ما (رفعت سمنانی)
14 بهمن 1389 18:41
به کوی یار مرا بار در گل افتاده فتاده بار من اما به منزل افتاده ● گمان مدار خلاصی دل از آن سر زلف که با هزار جنون در سلاسل افتاده ● مکش کمان ز کمین دلبرا بغمزه که دل به یاد تیر نگاه تو بسمل افتاده ● دو طره ی تو ز کف تیغ آفتاب گرفت که از یمین و یسارت حمایل افتاده ● بداغ لاله رویت حواله ی دل ماست که شور عشق تو اندر...
-
عشق علیه السلام (علیرضا غزوه)
4 بهمن 1389 23:04
شور بپا می کند، خون تو در هر مقام می شکنم بی صدا در خود ، هر صبح و شام ● باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنون پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه السلام ● در رگ عطشان تان، شهد شهادت به جوش می شکند تیغ را، خنده خون در نیام ● ساقی، بی دست شد، خاک ز می مست شد میکده آتش گرفت، سوخت می و سوخت جام ● بر سر نی می برند، ماه مرا از عراق...
-
تشویش (حمید مصدق)
20 دی 1389 21:48
وقتی از قتل قناری گفتی دل پر ریخته ام وحشت کرد . وقتی آواز درختان تبر خورده باغ در فضا می پیچد از تو می پرسیدم : به کجا باید رفت ؟ غمم از وحشت پوسیدن نیست غم من غربت تنهائی هاست برگ بید است که با زمزمه جاری باد تن به وارستن از ورطه هستی می داد یک نفر دارد فریاد زنان می گوید در قفس طوطی مرد و زبان سرخش سر سبزش را بر...
-
شورش در خلق عالم (محتشم کاشانی)
25 آذر 1389 11:35
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ ● باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است؟ ● این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است؟ ● گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است ● گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست...
-
خورشید بی نقاب (قاآنی)
4 آذر 1389 23:29
دوشم مگر چه بودکه هیچم نبرد خواب پروین به رخ فشاندم تا سر زد آفتاب ● بیدار بود خادمکی در سرای من گفت از چهخواب مینروی دادمش جواب ● کامروز بخت خواجه ز من پرسشی نمود زین پس چو بختخواجه نخواهم شدن به خواب ● گفت ار چنین بود قلمیگیر و کاغذی بنگار بیتکی دو سه در مدح بوتراب ● تفسیر عقل ترجمهٔ اولین ظهور تأویل عشق ماحصل...
-
عشق عارآمیز(محمد جلال الدین بلخی)
25 آبان 1389 22:54
برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز برو برو گل سرخی ولیک خارآمیز ● مقام داشت به جنت صفی حق آدم جدا فتاد ز جنت که بود مارآمیز ● میان چرخ و زمین بس هوای پرنورست ولیک تیره شود چون شود غبارآمیز ● چو دوست با عدو تو نشست از او بگریز که احتراق دهد آب گرم نارآمیز ● برون کشم ز خمیر تو خویش را چون موی که ذوق خمر تو را دیدهام...
-
نقطه...سر خط
23 فروردین 1389 00:29
سـر ارادت مـا و آستان حضـرت دوست که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست ● از شهریور 1386تا امروز با 384 شعر زیبا از ادبیات فاخر فارسی پذیرای خوانندگان عزیز بودم ولی یک مدته که دیگه دل و دماغ م به وبلاگ "آستان حضرت دوست" نمی ره ...یکی از علت هاش مشغله و کار و خیالاتشه و از طرف دیگه اونکه "مستمع صاحب سخن را بر...
-
چون عود (باباطاهر)
19 فروردین 1389 23:09
دلا در عشق تو صد دفترستم که صد دفتر ز کونین از برستم ● منم آن بلبل گل ناشکفته که آذر در ته خاکسترستم ● دلم سوجه ز غصه ور بریجه جفای دوست را خواهان ترستم ● مو آن عودم میان آتشستان که این نه آسمانها مجمرستم ● شد از نیل غم و ماتم دلم خون بچهره خوشتر از نیلوفرستم ● درین آلاله در کویش چو گلخن بداغ دل چو سوزان اخگرستم ● نه...
-
بهاریه (محمد جلال الدین بلخی)
29 اسفند 1388 20:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA امروز روز شادی و امسال سال گل نیکوست حال ما که نکو باد حال گل ● گل را مدد رسید زگلزار روی دوست تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل ● مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ از کرّ و فرّ و رونق لطف و کمال گل ● سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل ● جامه دران...
-
خانه نشین عشق (فروغی)
25 اسفند 1388 00:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد یک باره پری از نظر خلق نهان شد ● گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد ور ساقی مشتاق تویی مست توان کرد ● گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت بالای بلا خیز تو آشوب جهان شد ● نقدی که به بازار تو بردیم تلف گشت سودی که ز سودای تو...
-
نامه به انوشیروان (پروین اعتصامی)
10 اسفند 1388 00:11
بزرگمهر، به نوشیروان نوشت که خلق ز شاه، خواهش امنیت و رفاه کنند ● شهان اگر که به تعمیر مملکت کوشند چه حاجت است که تعمیر بارگاه کنند ● چرا کنند کم از دسترنج مسکینان چرا به مظلمه، افزون بمال و جاه کنند ● چو کج روی تو! نپویند دیگران ره راست چو یک خطا ز تو بینند، صد گناه کنند ● به لشکر خرد و رای و عدل و علم گرای سپاه...
-
نهان نشسته (هوشنگ ابنهاج)
5 اسفند 1388 00:28
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان سوی تو میدوند هان! ای تو همیشه در میان ● در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان ● هر چه به گرد خویشتن مینگرم در این چمن آینه ضمیر من جز تو نمیدهد نشان ● ای گل بوستان سرا از پس پردهها درآ بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان ● ای که نهان نشستهای باغ درون...
-
شهر خاموش (نصرت رحمانی)
2 اسفند 1388 01:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 شهریست در خموشی و دیوارهای شهر گشتند تکیه گاه من هرزه گرد مست با خویشتن به زمزمه ام این حدیث را؛ یا هست آنچه نیست و یا نیست آنچه هست داغم به لب ز بوسه یک شب که شامگاه زخمی نهاد بر دلم و آشنا شدیم با یک نگاه عهد ببستیم و او مرا نشناخت کیستم ! سپس...
-
گناه کبیره (امید مهدی نژاد)
23 بهمن 1388 18:11
قلبی شکسته بود، وضویی جبیره شد سروی نشسته بود، عشایی وتیره شد ● اشکی کنار پنجره غلتید، گر گرفت آهی به روی آینه افتاد، تیره شد ● پهلویی از شقاوت نامحرمی شکست اشکی برای مَحرم دردی ذخیره شد ● بانویی از تمام دلش چشم بست و رفت مردی تمام وسعت غم را پذیره شد ● اف گفت بر سکوت بنی آدم آسمان نسلی نگاه کرد، گناهی کبیره شد
-
بت عیار (شاطر عباس صبوحی)
9 بهمن 1388 19:45
کی روا باشد که گردد عاشق غمخوار خار در ره عشق تو اندر کوچه و بازار زار ● در جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست دوست جز تو در عالم نخواهم ای بت عیار یار ● از دهانت کار گشته بر من دلتنگ تنگ با لب لعل تو دارد این دل افکار کار ● هر چه میخواهی بکن با من تو ای طناز ناز گر دهی یک بوسه ام زان لعل شکربار بار ● ساقیا زآن آتشین می...
-
سوختگان (اوحدی مراغه ای)
2 بهمن 1388 01:33
ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته ● سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر بر حال من نسوخته و آهن بسوخته ● هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟ زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته ● بیچهرهی چو شمع تو در خلوت تنم دل را چراغ مرده و روغن بسوخته ● بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من هم مرد خسته گشته و هم...
-
ورای عشق (عطار)
25 دی 1388 14:25
دلی کز عشق جانان دردمند است همو داند که قدر عشق چند است ● دلا گر عاشقی از عشق بگذر که تا مشغول عشقی، عشق بند است ● وگر در عشق از عشقت خبر نیست تو را این عشق عشقی سودمند است ● هر آن مستی که بشناسد سر از پای ازو دعوی مستی ناپسند است ● ز شاخ عشق برخوردار گردی اگر عشق از بن و بیخت بکند است ● سرافرازی مجوی و پست شو، پست که...
-
مرهم (انسیه موسویان)
14 دی 1388 00:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA آنجا که شعر در کف نامردمان رهاست، موعود من! صدای تو عاشقترین صداست ● این جغدهای خفته، که آواز شومشان در ژرفنای تیره و خاموش شب رهاست، ● باور نمیکنند که چشمان روشنت دیریست قبلهگاه تمام ستارههاست ● من میشناسمت، دل غمگین و خستهات با درد با غرور ترکخورده، آشناست، ●...
-
شام عاشورا (حامد رئوفی)
9 دی 1388 16:19
این شعر که تضمینی از شعر معروف محتشم است را یکی از دوستان عزیز و همراهان همیشگی (جناب دیفالت) برایم فرستادند که تقدیم می شود، باشد که از مولایش بحشر صله گیرد: یا ایها الرسول ببین چون حسین تست؟ در زیر نیزه ها شده مدفون حسین تست ● لیـلا خدا و او شده مجنون حسین تست «این کشته ی فتاده به هامون حسین تست ● وین صید دست و پا...
-
کاروان نیزه (علیرضا قزوه)
5 دی 1388 00:00
میآیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت منزلی که سفرها در او گم است ● از لابهلای آتش و خون جمع کردهام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است ● دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست داغی چشیدهام که جگرها در او گم است ● با تشنگان چشمهی احلی من العسل نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است ● این سرخی غروب که همرنگ آتش است...
-
محفل عاشقان (قادر طهماسبی)
26 آذر 1388 23:54
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در محفل عاشقان فرزانه و مست میگشت سبوی کربلا دست به دست ● ناگاه از آن میان زد دستی پست هفتاد و دو پیمانه به یک سنگ شکست
-
پادشه جود (میرزا حبیب الله خراسانى)
15 آذر 1388 23:47
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 امروز که روز دار و گیر است می ده که پیاله دلپذیر است ● چون جام دهی به ما جوانان اوّل به فلک بده که پیر است ● از جام و سبو گذشت کارم وقت خُم و نوبت غدیر است ● برد از نگهی دل همه خلق آهوی تو سخت شیر گیر است ● در عشوه آن دو آهوی چشم گر شیر فلک بود...
-
شب دراز (سعدی)
7 آذر 1388 01:13
شبِ عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا، کز اول شب درِ صبح باز باشد ● عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیرِ باز باشد ● ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که مُحبّ صادق آنست که پاکباز باشد ● به کرشمۀ عنایت نظری به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد ● همه شب در این خیالم که حدیث وصل جانان به...
-
تماشاگهِ راز (حافظ)
4 آذر 1388 23:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در ازل پرتوِ حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد ● جلوه ای کرد رُخت دید مَلَک عشق نداشت عینِ آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد ● عقل می خواست کزان شعله چراغ افروزد برقِ غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد ● مدّعی خواست که آید به تماشاگهِ راز دستِ غیب آمد و بر سینۀ...
-
شور شکفتن (انسیه موسویان)
30 آبان 1388 22:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تمام هستیام، آوازهای جاری توست بخوان ترانه دلم مست بیقراری توست ● نهال کوچک شعرم که غرق پاییز است طراوتش زِ نفسهای نوبهاری توست ● تویی که شور شکفتن به شعر من دادی و آب و سبزه و آیینه، یادگاری توست ● نگاه کن چه صبورم، چه بیصدا ای عشق که روی شانهی من زخمهای کاری توست ●...
-
غروب بیابان (هوشنگ ابتهاج)
29 آبان 1388 20:25
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری ● غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری ● چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان که به هفت آسمانش نه ستارهای است باری ● دل من ! چه حیف بودی که چنین زکار ماندی چه هنر به...
-
داستان روزگار ما (سید غلامرضا روحانی)
28 آبان 1388 01:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سه پلشک آید و زن زاید ومیهمان برسد عمه از قم برسد، خاله ز کاشان برسد ● خبر مرگ عمقلی برسد از تبریز نامهی رحلت دائی ز خراسان برسد ● صاحب خانه و بقال محل از دو طرف این یکی رد نشده، پشت سرش آن برسد ● طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج به سراغش زن...
-
مرغ و قفس (صادق سرمد)
24 آبان 1388 12:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد ● پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد ● من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد ● عجب از حبیبم آید...