●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

از یاد رفته (سیمین بهبهانی)

رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟

آن رفته ی شکسته دل بی‌قرار کو؟


چون روزگار غم که رود رفته‌ایم و یار

حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟


چون می‌روم به بستر خود می‌کشد خروش

هر ذرّه‌ی تنم به نیازی که یار کو؟


آرید خنجری که مرا سینه خسته شد

از بس که دل تپید که راه فرار کو؟


آن شعله‌ی نگاه پر از آرزو چه شد؟
وان بوسه‌های گرم فزون از شمار کو؟


آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟

آن دست شوق و آن نَفَس پُر شرار کو؟


رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت

در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟


گفتی که اختیار کنم ترک یاد او

خوش گفته‌ای ولیک بگو اختیار کو؟

نظرات 4 + ارسال نظر
default 6 مهر 1388 ساعت 10:05 ب.ظ

منو یاد این غزل از قیصر امین پور انداخت
گفتی غزل بگو چه بگویم مجال کو
شیرین من برای غزل شور و حال کو

ولی منو به یاد تمام غم و غصه هام انداخت...

گلعذار 7 مهر 1388 ساعت 10:56 ق.ظ

خیلی قشنگ بود
ولی خداییش من که میرم به بستر نمیخوام کسی سراغمو بگیره بد خوابم کنه ;-)

((:

صیدقزل آلا در مدرسه 7 مهر 1388 ساعت 11:19 ب.ظ

سلام دوست جان

ما نبودیم خوب کامنت بازار ِ اینجا رونق پبدا کرده ها!

بسی خوشحالم که آدمهایی که برای شعر ارزش قائل هستن روز به روز بیشتر میشن...مخصوصاً شعرای خوب خوبی که شما انتخاب می کنید.

راستی این خانم موسویان که دقّ دلِ من هستن با این شعرای عقشولی شون، کتاب ندارن؟

سلام

دوست جدیدی به نام دیفالت پیدا کردم و مسعود هم باز به جمع وبلاگ نویس ها برگشته... هردوشون علاوه بر اینکه خیلی آقان به شعر علاقه دارن...دیفالت که خودش شاعر هم هست

من از خانم موسویان کتاب ندارم ...به قول ترکا: آمما! آدرس وبلاگشو دارم...

آرزو 8 مهر 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

من وبلاگ ایشون رو میخوااااااااااااااااااااااااااام............

دنبال آدرس هم نمیرم تا خودتون بهم بدیدش دوست جان(آدمک دُم فلشی و تنبل به صورت توأمان!!!)

به روی چششششششششششششششششششم
((:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد