ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
●
ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
●
من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا با همه کس در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت
●
من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است
در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تیرگیی شامگهان بود
●
من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
●
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو می خواهیش از من، به خدا مرد
او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه
چون دید و چهها کرد و کجا رفت و چرا مرد
●
من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
افسردگی و سردیی کافور نهادم
او مرده و در سینه ی من ، این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
انتخاب بی نظیری بود
شعر رو که می خونم قلبم فشرده میشه و نفسم تنگ....حسابی دلتنگ میشم. تو رو خدا یه شعر ِ جدید و شاد بگذارید دوست جان، لطفاً، باید!;-) :-)
اطاعت
ولی خودمونیم ها...شعر زیباییه
چه شعرهای زیبایی انتخاب می کنید.
متشکرم
خوشحالم که مورد توجهتون واقع شده