●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

تلخی اندوه (سیمین بهبهانی)

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم او مرده و من سایه ی اویم

من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا با همه کس در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر !‌ به سر داشت

من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است

در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی­ی شام­گهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو می خواهیش از من، به خدا مرد

او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه

چون دید و چه­ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی­ی کافور نهادم

او مرده و در سینه ی من ،‌ این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

نظرات 3 + ارسال نظر
آخرین برگ 4 مرداد 1388 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.akharinbarg.wordpress.com

انتخاب بی نظیری بود

شعر رو که می خونم قلبم فشرده میشه و نفسم تنگ....حسابی دلتنگ میشم. تو رو خدا یه شعر ِ جدید و شاد بگذارید دوست جان، لطفاً، باید!;-) :-)

اطاعت
ولی خودمونیم ها...شعر زیباییه

باران 19 مرداد 1388 ساعت 10:24 ب.ظ

چه شعرهای زیبایی انتخاب می کنید.

متشکرم

خوشحالم که مورد توجهتون واقع شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد