●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

سراب زندگانی (رهی معیری)

دل من ز تابناکی بشراب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند


نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند


ز شب سیه چه نالم ؟ که فروغ صبح رویت
 به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند


نفس حیات بخش به هوای باندادی
لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند


نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما
که بر آسمان نه بینی اثر از شهاب ماند


رهی از امید باطل ره آرزو چه پویی ؟
که سراب زندگانی به خیال و خواب ماند

نظرات 1 + ارسال نظر

سیه چشمی به کار عشق استاد
که بر من درس عشق و مهر میداد
مرا از یاد برد آخر،ولی من
به جز او عالمی را بردم از یاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد