در شهر یکی نیست چو چشمان تو خون ریز
من شهر نشابورم و تو لشکر چنگیز
●
ای اشک توام باده و چشم تو پیاله
از زلف تو سرشارم و از چشم تو لبریز
●
پرهیزگران را چه نیازی ست به توبه
یا توبه گران را چه نیازی ست به پرهیز
●
هر روز یکی خشت می افتد به سر ما
ای سقف ترک خورده ، به یک باره فرو ریز
●
ای آینه ی " لست علیهم بمسیطر"
دریاب مرا ، حضرت شمس الحق تبریز!