آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب
از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب
●
چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون
دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب
●
چون به سگ نان افکنی سگ بو کند آنگه خورد
سگ نهای شیری چه باشد بهر نان چندین شتاب
●
در هر آن مردار بینی رنگکی گویی که جان
جان کجا رنگ از کجا جان را بجو جان را بیاب
●
تو سال و حاجتی دلبر جواب هر سال
چون جواب آید فنا گردد سال اندر جواب
●
از خطابش هست گشتی چون شراب از سعی آب
وز شرابش نیست گشتی همچو آب اندر شراب
●
او ز نازش سر کشیده همچو آتش در فروغ
تو ز خجلت سر فکنده چون خطا پیش صواب
●
گر خزان غارتی مر باغ را بیبرگ کرد
عدل سلطان بهار آمد برای فتح باب
●
برگها چون نامهها بر وی نبشته خط سبز
شرح آن خطها بجو از عندهام الکتاب