●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

ضرب المثل های ارسالی خوانندگان (۱)

این نوشته را دوست و برادرم (داش امید) برایم ارسال کردند ؛ دیدم خال از لطف نیست که شما هم آنرا ببینید

 زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند. فئودور داستایوسکی

زنها مثل ماهی هستند. بدست آوردن آنها آسان و نگهداشتن آنها مشکل است. ولتر

زن اگر موافق باشد رحمت الهی است والا بلای آسمانی. روشنی

اختلاف زن و مرد در این است که مردان همیشه آینده را می نگرنند و زنان گذشته را بخاطر می آورند.

زن مخلوقی است که عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است که دورتر را میبیند.عالم برای مرد یک قلب است و قلب برای زن عالمی است. گرابه

زنهایی که سر پیری مقدس و مؤمن میشوند چیزی را به خدا تقدیم می کنند که از بخشیدن آن به شیطان شرم دارند.

زبان زن به منزله شمشیر اوست.همیشه آن را بکار میبرند تا زنگ نزند

چنین است طبیعت زن: دوستت ندارد تا دوستش داری و چو دوستش نداری دوستت دارد. میگوئل بوفلر

شاهراه موفقیت پر است از زنهایی که شوهران خویش را به پیش میبرند. توماس دوار

زنها پنجاه برابر بیشتر به ازدواج اهمیت میدهند تا به منصب وزارت.

زن گردنبند است.دقت کن چه چیزی را به گردن می آویزی. امام جعفر صادق

مردان آفریننده کارهای بزرگند و زنان بوجود آورنده مردان. رومن رولان

زنها هرگز نمیگویند ترا دوست دارم ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری بدان که درون آنها جای گرفته ای. رو شفوکو

آسیاب و ساعت و زن همیشه نیازمند تعمیر هستند. پروربس

نه گفتن زن به معنی پاسخ منفی نیست. اس - پی - سیدنی

زنان امیال خود را بهتر از مردان پنهان می کنند.اما مردان بهتر از زنان امیال خود را کنترل می کنند. ریچارد استل

به قول قدیمی ها : زن بلاست ولی هیچ خونه ای بی بلا نباشه

قسمتی از وصیت نامه امیرالمومنین

... حق را بگویید و کار را برای خدا انجام دهید .

ظالم را خصم و مظلوم را پشتیبان باشید.

 

شما دو تن ( حسن و حسین علیه السلام ) را و همه فرزندان و خاندانم را و هر کس را که این وصیت به او برسد ، سفارش می کنم به :

                               تقوی

                                     و نظم دادن به کارها

                                                             و برطرف ساختن اختلافها.

 

خدا را  ، خدا را ، درباره یتیمان! مبادا یک وعده گرسنه بمانند و یک لحظه مورد توجه نباشند.

 

خدا را  ، خدا را ، درباره همسایگان! این سفارش پیغمبرتان است که حق همسایگان را رعایت کنید.

 

خدا را  ، خدا را ، درباره قرآن! مبادا دیگران به قرآن عمل کنند و شما نکنید.

 

خدا را  ، خدا را ، در نماز! که نماز ستون دین است.

 

خدا را  ، خدا را ، درباره خانه کعبه! تا هستید ، خانه خدا را از خود خالی نگذارید.

 

خدا را  ، خدا را ، درباره جهاد! با مال ، با جان و با زبان در راه خدا جهاد کنید.

 

به هم بپیوندید و به حال یکدیگر برسید.

 

به هم پشت نکنید و از یکدیگر نبرید.

 

امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید . که اگر آن را ترک گویید بدترینان بر شما حکومت کنند و در زمانی که بدترین کسان حکومت کنند هر چه دعا کنید خداوند مستجاب نخواهد کرد ...

عشق اهورایی (ناشناس)

در حسرت آن رویم، آن روی تماشایی
آن چشم و لب و گونه، آن جلوه ی رویایی


در حسرت آن یارم آن یار پریچهره
در حسرت دیدارش من ماندم و تنهایی


من بار غم عشقت بر دوش کشم هر دم
در حیرتم از خویش و این صبر وشکیبایی


امید دهم جان را با صحبت هر روزه
بازی دهم این دل را با عکس فریبایی


یاس و مه و من تنها در حسرت دیداری
قلب و من و جان غمگین، سودازده، شیدایی


ای کاش شود روزی، آیی تو در این خانه
وز یمن وجود خود این خانه بیارایی


شب آمد و تنهایی، شب آمد و خاموشی
من ماندم و یاد تو وین عشق اهورایی

  به نقل از: http://ashkanhaghi.persianblog.ir

تنها خدا داند علی کیست (موسوی گرمارودی)

تو ای سرچشمه پاکی و رادی
که فطرت را، زجانت آب دادی

تو نوری ، دیگران شام سیاهند
تو فریادی و دیگر ها ، چو آهند

تو صبح روشنی ، ما کلبه غم
تو شادی ، ما سیاهیهای ماتم

تو از نور خدایی ، ما زخاکیم
تو دریایی و ما تیره مغاکیم

تو جان مطمئنی ، ما پریشیم
تو از خود رسته ، ما در بند خویشیم

مگر تو دیگری ، ما نیز ، دیگر
شگفتا از تو و الله اکبر

چه میگویم "تو و ما" ، این روا نیست
همانا جز قیاسی نابجانیست

خرد خندد بر این ناپخته سنجش
دل افتد زین "تو و مایی" به رنجش

تو مرد هرچه ای ، ما خویش هیچیم
همان بهتر که با مردان نپیچیم

تو "هر چندی" ، تو "هر گاهی ، تو بیشی
به جز حق و نبی ، از جمله پیشی

فلق خون تو را آب وضو کرد
رخت را قبله گاه آرزو کرد

سحر کز شام ، صبح روشن آرد
اشارتها به چشمان تو دارد

اگر کوهی ، بلند استاده کوهی
سرافرازی ، شکوهی ، بی ستوهی

گر اقیانوس ، اقیانوس آرام
نه آغاز تو پیدا و نه انجام

شب تاریخ را مرغ شبی ، شب
به جز حق حق نداری هیچ برلب

سحر آیینه ای پیش نگاهت
سپیده تیره فرشی پیش راهت

تو چون موسیقی نور ووجودی
جهان را بر لب از نامت ، سرودی

تو آهنگ بلند کهکشانی
فرا خود ، گوش کن ، باری زمانی!

اگر گوشی فرا داریم برچنگ
چه جز نام تو می گوید به آهنگ؟

توانایی ز نامت تاب گیر
سخن از آبرویت، آب گیرد

شرف ، بازوت گیرد تا بخیزد
محبت ، آب بر دست تو ریزد

چه گویم ، "مهربانی مادر توست
بزرگی" چون غلام قنبر توست

بهی ، همسایه ی دیوار کویت
نگاه راستی ، درجستجویت

شجاعت بیم دارد از تو ، آری
که در دست تو بیند ذوالفقاری

چو شمشیر تو با جسمی ستیزد
چنان افتد که هرگز برنخیزد

علی را دشمنی جز تیرگی نیست
در این عرصه ، امید چیرگی نیست

علی را دشمنی ، یکسر تباهی است
سیاهی ، در سیاهی ، در سیاهی است

سیه بادا ستم را روی ناپاک
جهان را ، روزگاران را ، به سر خاک

زمین را تفته بادا دل ، که گاهی
در آن ، نآن تفته دل، می کرد آهی

زمان ! خاکت به سربادا شب و روز
تو بودی و علی را دل پر از سوز؟

فلک رقصان ز آهنگ علی شد
علی در هرچه آمد منجلی شد

جهان موسیقی شیدایی اوست
زمان لبریز ، از مولایی اوست

بگو مهر علی ، مهری است خاتم
نگردد نامه ات بی آن فراهم

علی گل ، وین جهان چون شبنم اوست
خدا داند که دریا یک نم اوست

چراغ آفتاب عالم افروز
بود چون شعله ای زان آتش و سوز

دل هر ذره از مهر علی پر
جهان چون یک صدف ، مهر علی در

به مهرش ، مهربانی وام دارد
ز نامش گفته شیرین ، کام دارد

کجا داند کسی ، روح علی چیست؟
که می داند علی چون و علی کیست؟

جهانی پیش رویش ،ذره ای نیست
خدا ، تنها خدا داند علی کیست

زن ، عشق ، ازدواج

هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.(ضرب المثل آلمانی)

 

مردی که به خاطر " پول " زن می گیرد، به نوکری می رود. (ضرب المثل فرانسوی)

 

زن عاقل با داماد " بی پول " خوب می سازد. (ضرب المثل انگلیسی) 

 

زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب المثل انگلیسی) 

 

زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه خرابه هم زندگی می کنند. (ضرب المثل آلمانی)

 

داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت. (ضرب المثل لهستانی)

 

دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. (ضرب المثل ایتالیایی)

 

داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای.(ضرب المثل فرانسوی)

 

دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. (ضرب المثل ایتالیای)

 

در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن . (ضرب المثل آذربایجانی)

 

برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی . (ضرب المثل چینی)

 

تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن  (ضرب المثل چینی)

 

اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. (ضرب المثل اسپانیایی)

 

  اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار . (ضرب المثل ترکی) 

 

ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . (ضرب المثل فرانسوی)

 

ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . (سقراط)

 

ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. (بورنز)

 

ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود (رولاند)

 

ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . (ناپلئون)

 

انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم . (خانم پرل باک)

 

با زنی ازدواج کنید که اگر " مرد " بود ، بهترین دوست شما می شد . (بردون)

 

با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . (سونی اسمارت)

 

برای یک زندگی سعادتمندانه ، مرد باید " کر " باشد و  زن " لال " (سروانتس)

 

ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " می خواهد. (کریستین)

 

تا یک سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند. (اسمایلز)

 

پیش از ازدواج چشم هایتان را باز کنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. (فرانکلین)

 

خانه بدون زن ، گورستان است . (بالزاک)

 

تنها علاج عشق ، ازدواج است . (آرت بوخوالد)

 

ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل!

 

شوهر " مغز" خانه است و زن " قلب " آن . (سیریوس)

 

عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . (بالزاک)

 

قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . (لرد لوچستر)

 

مردانی که می کوشند زن ها را درک کنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج کنند. (بن بیکر)

 

با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می کشد و زن روی آینده اش(سینکالویس)

 

خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید . (پاستور)

 

ازدواج کنید، به هر وسیله ای که می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. (سقراط)

 

قبل از رفتن به جنگ یکی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا کن . (یکی از دانشمندان لهستانی)

 

مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. (کارول بیکر) 

 

من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . (آگاتا کریستی)

 

هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند . (جانسون)

 

زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج کند که زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را که شنونده خوبی نیست ، تحمل کند. (کینهابارد)

 

اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود که آنها بر سر مسائل کوچک با هم مشکل پیدا می کنند. (شاو)

وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه کنی ، مهمان هایت را یک شب خوشحال می کنی و خودت را عمری ناراحت ! (روزنامه نگار ایرلندی)

 

هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند. (ضرب المثل اسکاتلندی) 

 

دوام ازدواج یک قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . (ضرب المثل اسکاتلندی)

 

ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر)

 

گفتگوی خدا و مادر موسی (پروین اعتصامی)

مادر موسی چو موسی را به نیل

در فکند از گفته رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

گفت کی فرزند خرد بی گناه

گر فراموشت کند لطف خدای

چون رهی زین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت به یاد

آب، خاکت را دهد ناگه به باد

وحی امد کین چه فکر با طل است

رهرو ما اینک اندر منزل است

پرده شک را بر انداز از میان

تا ببینی سود کردی یا زیان

ما گرفتیم آنچه را انداختی

دست حق را دیدی و نشناختی؟

در تو تنها عشق و مهر مادریست

شیوه ما عدل و بنده پروریست

نیست بازی کار حق، خود را مباز

آنچه بردیم از تو باز آریم باز

سطح آب از گاهوارش خوشتر است

دایه اش سیلاب و موجش مادر است

رودها از خود نه طغیان می کنند

آنچه می گوییم ما، آن می کنند

ما، به دریا حکم طوفان می دهیم

ما به سیل و موج فرمان می دهیم

نسبت نسیان به ذات حق مده

بار کفر است این به دوش خود منه

به که بر گردی ، به ما بسپاریش

کی تو از ما دوست تر می داریش

نقش هستس نقشی از ایوان ماست

خاک و باد و آب سر گردان ماست

قطره ای کز جویباری می رود

از پی انجام کاری می رود

ما بسی گم گشته باز آورده ایم

ما بسی بی توشه را پرورده ایم

 

میهمان ماست هر کس بی نواست

آشنا با ماست چون بی آشناست

ما بخوانیم ار چه ما را رد کنند

عیب پوشیها کنیم ار بد کنند

سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت

ز آتش ما سوخت هر شمعی که سوخت

کشتی ای ز آسیب موجی هو لناک

رفت وقتی سوی غرقاب هلاک

بندها را تار و پود از هم گسیخت

موج از هر جا که راهی یافت ریخت

هرچه بود از مال و مردم را ببرد

زان گروه رفته طفلی ماند خرد

طفل مسکین چون کبوتر پر گرفت

بحر را چون دامن مادر گرفت

موجش اول وهله چون  طومار کرد

تند باد، اندیشه پیکار کرد

بحر را گفتم دگر طوفان مکن

این بنای شوق را ویران مکن

در میان مستمندان فرق نیست

این غریق خرد بهر غرق نیست

صخره را گفتم مکن با او ستیز

قطره را گفتم ، بدان جانب مریز

امر دادم باد را ،کان شیر خوار

گیرد از دریا ، گذارد در کنار

سنگ را گفتم به زیرش نرم شو

برف را گفتم که آب گرم شو

صبح را گفتم به رویش خنده کن

نور را گفتم دلش را زنده کن

لاله را گفتم که نزدیکش به روی

ژاله را گفتم که رخسارش بشوی

خار را گفتم که خلخالش مکن

مار را گفتم که طفلک را مزن

رنج را گفتم که صبرش اندک است

اشک را گفتم مکاهش کودک است

گرگ را گفتم تن خردش مدر

دزد را گفتم گلوبندش مبر

بخت را گفتم جهان داریش ده

هوش را گفتم که هوشیاریش ده

تیرگیها را نمودم روشنی

ترس ها را جمله کردم ایمنی

ایمنی دیدند و نا ایمن شدند

دوستی کردم مرا دشمن شدند

کا رها کردند اما پست و زشت

ساختند آیینه ها اما ز خشت

تا که خود بشناختند از راه، جاه

چاهها کندند مردم را به راه

روشنیها خواستند اما ز دود

قصر ها افراشتند اما به رود

قصه ها گفتند بی اصل و اساس

دزدها بگماشتند از بهر پاس

جامها لبریز کردند از فساد

رشته ها رشتند در دوک عناد

درس ها خواندند اما درس عار

اسبها راندند اما بی فسار

دیو ها کردند و دربان و وکیل

در چه محضر محضر حی جلیل

وا رهاندیم آ ن غریق بی نوا

تا رهید از مرگ شد صید هوا

آخر آن نور تجلی دود شد

آن یتیم بی گنه نمرود شد

رزمجویی کرد با چون من کسی

خواست یاری از عقاب و کرکسی

برق عجب، آتش یسی افروخته

وز شراری خانمانها سوخته

خواست تا لاف خداوندی زند

برج و باروی خدا را بشکند

رای بد زد گشت پست و تیره رای

سر کشی کرد و فکندیمش ز پای

ما که دشمن را چنین می پروریم

دوستان را از نظر چون می بریم

آنکه با نمرود این احسان کند

ظلم کی با موسی عمران کند

این سخن پروین نه از روی هواست

هر کجا نوریست ، ز انوار خداست

حقیقت و مجاز (پروین اعتصامی)

ز حیله، بر در موشی نشست گربه و گفت

که چند دشمنی از بهر حرص و آز کنیم

بیا که رایت صلح و صفا برافرازیم

به راه سعی و عمل، فکر برگ و ساز کنیم

بیا که حرص دل و آز دیده را بکشیم

وجود، فارغ از اندیشه و نیاز کنیم

بسی به خانه نشستیم و دامن آلودیم

بیا رویم سوی مسجد و نماز کنیم

به گفت، کارشناسان بما بسی خندند

اگر که گوش به پند تو حیله‌ساز کنیم

ز توشه‌ای که تو تعیین کنی، چه بهره بریم

به خلوتی که تو شاهد شوی، چه راز کنیم

رعایت از تو ندیدیم، تا شویم ایمن

نوازشی نشنیدیم، تا که ناز کنیم

خود، آگهی که چه کردی بما، دگر مپسند

که ما اشاره‌ها بدان زخم جانگداز کنیم

بلای راه تو بس دیده‌ایم، به که دگر

نه قصه‌ای ز نشیب و نه از فراز کنیم

دگر بکار نیاید گلیم کوته ما

اگر که پای، ازین بیشتر دراز کنیم

خلاف معرفت و عقل، ره چرا سپریم

به روی دشمن خود، در چگونه باز کنیم

حدیث روشن ظلم شما و ذلت ما

حقیقت است، چرا صحبت از مجاز کنیم

 

قفس (ملک الشعرای بهار)

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا

بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود

بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان

چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید

هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس

برده در باغ و یاد منش آزاد کنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک

فکر ویران شدن خانه صیاد کنید

شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب

یاد پروانه هستی شده بر باد کنید

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین

خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه

ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید

گر شد از جور شما خانه موری ویران

خانه خویش محال است که آباد کنید

کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار

شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید