●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

پژواک (مهدی صادقی)

تو بیا بلکه سکوتم همه پژواک شود
دلم از تکیه زدن پشت تو بی باک شود


آسمان دل من، زیر دو پایت پهن است

با دو دستت بتکانش که هوا پاک شود


تو بیا تا که لب و دیده ی ما از دیدار
پر ز لبخند و پر از لحظه ی نمناک شود


نیستم شاعر خوبی، تو بزن حرف مرا
هر چه بیرون شود از حلق تو ادراک شود


کاش می شد که ردیف غزلم ((شد)) بشود
با ردیف ((شود)) این شعر چه غمناک شود


من فقط جمعه غزل گویم و تا هفته ی بعد

همه احساس غزل در دل من خاک شود

●●●

به نقل از: http://www.sheremahdi.blogfa.com

زندگی(بیدل دهلوی)

عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی

زحمت دل کجا بری؟ آبله پاست زندگی

دل به زبان نمیرسد، لب به فغان نمیر سد

کس به نشان نمیر سد تیر خطاست زندگی

یک دو نفس خیال باز رشته ی شوق کن دراز

تا ابد از ازل بتاز ! ملک خداست زندگی

خواه نوای راحتیم ، خواه تنین کلفتیم

هر چه بود غنیمتیم سوت و صداست زندگی

شور جنون ما و من، جوش فسون وهم و زنّ

وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی

بیدل از این سراب وهم جام فریب خورده ای

تا به عدم نمیرسی دور نماست زندگی

غم عشق (عبید زاکانی)

نقش روی توام از پیش نظر می‌نرود

خاطر از کوی توام جای دگر می‌نرود

تا بدیدم لب شیرین تو دیگر زان روز

بر زبانم سخن شهد و شکر می‌نرود

عارض و زلف دو تا شیفته کردند مرا

هرگزم دل به گل و سنبل تر می‌نرود

مستی و عاشقی ار عیب بود گو می باش

در من این عیب قدیم است و بدر می‌نرود

دوستان از می و معشوق نداریدیم باز

که مرا بی می و معشوق بسر می‌نرود

غم عشقش ز دل خسته‌ی بیچاره عبید

گوشه‌ای دارد از آنجا به سفر می‌نرود