ز حیله، بر در موشی نشست گربه و گفت
که چند دشمنی از بهر حرص و آز کنیم
●
بیا که رایت صلح و صفا برافرازیم
به راه سعی و عمل، فکر برگ و ساز کنیم
●
بیا که حرص دل و آز دیده را بکشیم
وجود، فارغ از اندیشه و نیاز کنیم
●
بسی به خانه نشستیم و دامن آلودیم
بیا رویم سوی مسجد و نماز کنیم
●
به گفت، کارشناسان بما بسی خندند
اگر که گوش به پند تو حیلهساز کنیم
●
ز توشهای که تو تعیین کنی، چه بهره بریم
به خلوتی که تو شاهد شوی، چه راز کنیم
●
رعایت از تو ندیدیم، تا شویم ایمن
نوازشی نشنیدیم، تا که ناز کنیم
●
خود، آگهی که چه کردی بما، دگر مپسند
که ما اشارهها بدان زخم جانگداز کنیم
●
بلای راه تو بس دیدهایم، به که دگر
نه قصهای ز نشیب و نه از فراز کنیم
●
دگر بکار نیاید گلیم کوته ما
اگر که پای، ازین بیشتر دراز کنیم
●
خلاف معرفت و عقل، ره چرا سپریم
به روی دشمن خود، در چگونه باز کنیم
●
حدیث روشن ظلم شما و ذلت ما
حقیقت است، چرا صحبت از مجاز کنیم