●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

غم عشق (عبید زاکانی)

نقش روی توام از پیش نظر می‌نرود

خاطر از کوی توام جای دگر می‌نرود

تا بدیدم لب شیرین تو دیگر زان روز

بر زبانم سخن شهد و شکر می‌نرود

عارض و زلف دو تا شیفته کردند مرا

هرگزم دل به گل و سنبل تر می‌نرود

مستی و عاشقی ار عیب بود گو می باش

در من این عیب قدیم است و بدر می‌نرود

دوستان از می و معشوق نداریدیم باز

که مرا بی می و معشوق بسر می‌نرود

غم عشقش ز دل خسته‌ی بیچاره عبید

گوشه‌ای دارد از آنجا به سفر می‌نرود

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام
ممنون از این که به خونه ی ابی منم اومدین
موفق باشین
انتخاب قشنگی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد