شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
●
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا،
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
●
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم
●
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
●
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانۀ شیرین و به خوابش کردم
●
دل که خونابۀ غم بود و جگر گوشۀ درد
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
●
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر خطابش کردم