دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
●
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : چه نشینی؟ که سواران همه رفتند
●
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
●
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند
●
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
●
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
●
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
●
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
نمی دونم این فرقت احباب به امروز و تقویم تاریخش ربط داره یا نه. فقط می دونم یک ساله که از نبودن قیصر غمگینم....
باورم نمی شودُ کیی کسی شنیده است
زیر خاک گئم شوندُ قله های استوار...
-----------------------------------------------------------
حرفی از بستن این وبلاگ نباشه لطفاً. توی این برهوت بی شعری، این دلخوشی رو ازم نگیرید لطفاً... (آدمک لوس و نُنُر ِ زود اشک در بیای گریه کنون!)
سلام
توی این "برهوت بی شعری"، خیلی این وبلاگ و شعرهای عالی ای که انتخاب کردید چسبید! :)
شعرهای سنگین، پرمحتوا و اصیل! خوشحالم که اینجا را شناختم
ا
سلام
منم متقابلا خیلی خوشحال هستم که مطالبی در خور سلیقه شما انتخاب کردم...