●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

خیال آفتاب (سعدی)

سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من بر آمد

بزه کردی و نکردند موذنان صوابی

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند

همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم

که به روی دوست ماند که برافکند نقابی

سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد

که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی

دل من نه مرد آنست که با غمش بر آید

مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی

نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری

تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی

برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن

که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی

نظرات 4 + ارسال نظر
فرزاد 3 مهر 1387 ساعت 10:27 ب.ظ http://delshodehgan.blogsky.com

سلام
این شعر بی نظیر مخصوصا وقتی با صدای گرم استاد شجریان در تصنیف سر آن ندارد امشب همراه باشه
خیلی زیبا ابتخاب کردید

موفق باشید

شعر فوق العاده ای رو انتخاب کردید؛حقیقتاً عاشقانه های سعدی کم نظیرن.

«نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی»


این بیت رو الان بسی زیاد درک می کنم. داره صبح میشه و ...

م-آ 18 آذر 1387 ساعت 02:02 ق.ظ http://rajapesarane.blogfa.com

وبلاگت خیلی زیباست

شعر های انتخابی تون بی نظیر هستن

آفرین به این سلیقه

واقعا لذت بردم

موفق باشی

علی راد 26 تیر 1388 ساعت 09:38 ب.ظ http://novin21.blogsky.com

پیوند استاد سخن و استاد آواز ایران را حتما گوش کن
یا مرتضی علی

به روی چشم
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد