سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
●
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من بر آمد
بزه کردی و نکردند موذنان صوابی
●
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
●
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
●
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
●
دل من نه مرد آنست که با غمش بر آید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
●
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
●
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی
●
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
سلام
این شعر بی نظیر مخصوصا وقتی با صدای گرم استاد شجریان در تصنیف سر آن ندارد امشب همراه باشه
خیلی زیبا ابتخاب کردید
موفق باشید
شعر فوق العاده ای رو انتخاب کردید؛حقیقتاً عاشقانه های سعدی کم نظیرن.
«نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی»
این بیت رو الان بسی زیاد درک می کنم. داره صبح میشه و ...
وبلاگت خیلی زیباست
شعر های انتخابی تون بی نظیر هستن
آفرین به این سلیقه
واقعا لذت بردم
موفق باشی
پیوند استاد سخن و استاد آواز ایران را حتما گوش کن
یا مرتضی علی
به روی چشم
یا علی