●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

طمع (ناصرخسرو قبادیانی)

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست


بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی جهان زیر پر ماست


بـر اوج چـو پـرواز کـنم از نظـر تــیر
می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست


گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست


بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست


ناگـه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی
تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست


بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست


بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست


گفتا عجبست اینکه ز چوبی و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست


زی تیر نگه‌کرد و پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

نظرات 3 + ارسال نظر
غریبه 28 شهریور 1387 ساعت 01:40 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام به شما

ممنونم که سر زدید

این شعر تو کتابهای ابتدای ما بود و از اون شعر های که از یاد ادم نمیره و واقعا هم راست میگه

متشکر و موفق باشید

علی هاشمی قینانی 28 شهریور 1387 ساعت 09:15 ب.ظ http://shereparsi.blogsky.com/

دروود
link شدی در http://shereparsi.blogsky.com/

مهر 2 تیر 1388 ساعت 06:42 ب.ظ

وبلاگ واقعا خوبی است و اشعار زیبایی را در این وبلاگ قرار داده اید و بهشما تبریک می گویم

خواهش می شود...قابل شما را ندارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد