من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو بمن گفتی:
هرگز، هرگز!
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این
هرگز!
کشت.
نام من محمود فغفوری بود
شیوهام رندی و مخموری بود
●
حسن ظن دوستانم جای خود
نام زنگی عکس کافوری بود
●●●
یادش به خیر، جایش خالی
هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
عاشقم عاشق ، مرا با وصل و هجران کار نیست
●
هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود
آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
●
در حریمش بار دارم لیک در بیرون در
کرده ام جاتا چو آید غیر گویم یار نیست
●
دل به پیغام وفا هر کس که می آرد ز یار
می دهم تسکین و می دانم که حرف یار نیست
●
گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ
کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست
●
سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو
گوش این نا آشنایان محرم اسرار نیست