●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

شمع آرزو (شیخ بهائی)

آنان که شمع آرزو ، در بزم عشق افروختند

از تلخی جان کندنم ، از عاشقی واسوختند

دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مساله

و امروز اهل مکیده رندی ز من آموختد

چون رشته ایمان من بگسسته دیدند اهل کفر

یک رشته از زنار خود بر خرقۀ من دوختند

یا رب چه فرخ طالعند آنان که در بازار عشق

دردی خریدند و غم دنیای دون بفرختند

در گوش اهل مدرسه ، یا رب بهایی شب چه گفت؟

کامروز آن بیچارگان اوراق خود را سوختند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد