●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

بهانه (فاضل نظری)

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند


پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار"
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند


یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند

نظرات 3 + ارسال نظر
عابد 2 بهمن 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://negaheman.blogsky.com/

سلام
شعر بس زیبایی بود .
پیروز و سربلند باشید .
چون آسیاب باش ، درشت بگیر نرم بده .
یا علی

شبنمکده 8 اسفند 1386 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.abaei.persianblog.ir

با آنکه بارها خوانده بودم ولی باز لذت بردم

علیرضا 3 مهر 1387 ساعت 05:34 ب.ظ

با سلام
ما که چند سالی است به شما وذوق هنری شما ارادت داریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد