●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

صید (هاتف اصفهانی)

گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد

دردم از تست دوا از تو چرا نتوان کرد

گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار

که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد

من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس

لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد

 فلکم از تو جدا کرد و گمان می کردم

که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد

سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدم

که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد

جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار

ور توان در دل بی مهر تو جا نتوان کرد

گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف

چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد

نظرات 3 + ارسال نظر
گلعذار 29 آبان 1386 ساعت 12:54 ب.ظ

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
:)
نه

انصاری 2 آذر 1386 ساعت 09:27 ب.ظ http://http://adineh.blogsky.com/

سلام محمدجان
ذوق خوبی درگزینش شعرهای زیباوشورانگیزداری...
باغزلی به یادقیصرغزل منتظرآمدنت هستم

گلعذار 6 آذر 1386 ساعت 02:37 ق.ظ http://www.ibannex.net/golozar

update ?

چه کنم . زندگی فرصت نمی ده.
به روی چشم . زود زود آپ دیت میی کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد