●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

امشب (وحشی بافقی)

ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب

وصیت می کنم باشید از من با خبر امشب

مباشید ای رفیقان امشبی دیگر ز من غافل

که از بزم شما خواهیم بردن دردسر امشب

 مگر درمن نشان مرگ ظاهر شد که می بینم

رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب

مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم

که من خود را نمی بینم چو شبهای دگر امشب

 شرر درجان وحشی زد غم آن یار سیمین تن

ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب

نظرات 3 + ارسال نظر
هیوا 18 آبان 1386 ساعت 03:53 ق.ظ http://www.ariyanet.blogsky.com

من نخواهم کرد ترک یار و جام می / زاهدان معذورم دارید که اینم مذهب است

ممنون که وحشی رو انتخاب کردی . اطلاعاتم در موردش صفره .

وحید 20 آبان 1386 ساعت 08:20 ق.ظ http://khajetash.blogfa.com

رحم الله من یقراء الفففففففففففففاااااااااااااااااااااااتتتتتححححححه!!!
این که شوخی بود ولی :
مرگ را پشت سرم حس میکنم٬
گاهی اوقات که مورچه ای زیر پایم میمیرد.

هپلی 20 آبان 1386 ساعت 10:37 ق.ظ http://www.happali.blogsky.com

سلام همسایه

فقط اومدم اعلام حضور کنم که نگی بی معرفته !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد