بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
●
ای آفتاب حسن ! برون آ ! دمی ز ابر
کان چهرۀ مشعشع تابانم آرزوست
●
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
●
گفتی ز ناز « بیش مرنجان مرا ، برو! »
آن گفتنت که « بیش مرنجانم » آرزوست
●
وان دفع گفتنت که « برو ! شه به خانه نیست »
وان ناز و باز و تندی در بانم آرزوست
●
یعقوب وار وا اسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
●
و الله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست
●
زین همرهان سُست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
●
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
●
زین خلق پُر شکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعرۀ مستانم آرزوست
●
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مُهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
●
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم ، انسانم آرزوست
●
گفتند : « یافت می نشود ، جُسته ایم ما . »
گفت : « آنکه یافت می نشود آنم آرزوست . »
●
پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
●
گوشم شنید قصۀ ایمان و مست شد
کو قسم چشم ؟ صورت ایمانم آرزوست
●
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست
سلام محمد جان. شهر بی تو مرا حبس می شود.
-------
با تبادل لینک موافقی؟
من شما رو لینکیدم
منم شما رو لینک کردم. از محبتت ممنونم
هو المحبوب
سلام علیکم
هز از گاهی به وبلاگ تون سر می زنم ولی این بار دلم نیومد همین طوری برم
دستتون درد نکنه برای اینهمه زیبائی
شعرهای بی نظیری رو انتخاب می کنید
التماس دعا
یا علی
با یه دل پر خون آپ کردم
بیا