●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

آواره (باباطاهر عریان)

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازُم خنجری نیشش زفولاد
زنُم بر دیده تا دل گردد آزاد


●●●


دلُم بی وصل تِه شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد

خراب آبادِ دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد


●●●


گلی که خود بدادُم پیچ و تابش
به اشک دیدگانُم دادُم آبش

در این گلشن خدایا کی روا بی
گل از مو دیگری گیره گلابش


●●●

بی ته اشکُم ز مژگانِ تر آیو
بی ته نخِل امیدمُ بی بر آیو

بی ته در گنج تنهایی شب و روز
نشینُم تا که عمرُم بر سر آیو


●●●


دو چشمونِت پیاله پر ز می بی
دو زلفونِت خراجِ مُلکِ ری بی

همی وعده کری امروز و فردا
نمیدونُم که فردای تو کی بی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد