●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

می آیی؟ (قربان ولیئی)

افق ، ستاره ، پرستو ، درخت ،  زیبایی

قفس، پرنده ، ترنّم ، بهار، شیدایی

سحر ، شکوفه ، نیایش ، سلام ، سّجاده

عبور ، پنجره ، دریا ، سکوت ، یکتایی

اتاق ، آینه ، باران ، صدای پای سکوت

دو چشم خیره در آیینه ، روح ، تنهایی

صدای رود که در گوش سنگ می پیچد :

چقدر آینه بودن خوش است ، می آیی ؟

همین دقیقه که هنگام خیزش روح است

همان نگاه که دارد به دوش دانایی


اندوه پرست (فروغ فرخزاد)

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم
کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشگ هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم