من آفتاب تو بودم، مرا به سایه چهکار؟
شکست پشت غرورم، شکستهام ناچار
●
مرور میکنم آوازهای سبزم را
هنوز روشنم آری، هنوز مثل بهار
●
بیا دوباره، وسیعِ همیشه نورانی!
و حجم خالی قلب مرا ستاره بکار
●
برایم از تپش واژههای زنده بگو
برای حنجرهام، شعرهای تازه بیار
●
اگرچه ابر شدم تار و تیره و سنگین
اگرچه سنگ شدم، سرد و بیبَر و بیبار
●
اگرچه با غزلی چند، مثلِ برکه خوشم
قسم به رود که دیگر نمیشوم تکرار
حاج محمد التماس دعا
دور کف العباس که طواف میکنی مارا هم یاد کن
ای من بسی عقشولی به شعرهای انسیه موسویان!