مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
●/span>
دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
●/span>
آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم داد مرا
●/span>
غم مگر بیشتر از اهل جهان بود که چرخ
دید و سنجید و پسندید و فرستاد مرا
●/span>
در دلم ریخته بس بر سر هم غم سر غم
دل مخوانید خدا داده غم آباد مرا
●/span>
زندگی یک نفسم مایه شادی نشده است
آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا
●/span>
ترسم از ضعف پریدن ز قفس نتوانم
گر که صیاد زمانی کند آزاد مرا
●/span>
آرزوی چمنم کمکمک از خاطر رفت
بس در این کنج قفس بال و پر افتاد مرا
●/span>
یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا