میر داماد ، شنیدستم من،
که چو بگزید بن خاک وطن
بر سرش آمد و از وی پرسید
ملک قبر که :”من رب، من ؟”
●●●
میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:
اسطقسی ست - بدو داد جواب
اسطقسات دگر زو متقن .
●●●
حیرت افزودش از این حرف ملک
برد این واقعه پیش ذوالمن
که: به زبان دگر این بنده ی تو
می دهد پاسخ ما در مدفن
●●●
آفریننده بخندید و بگفت :
" تو به این بنده ی من حرف نزن .
او در آن عالم هم، زنده که بود،
حرفها زد که نفهمیدم من ! "