شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
●
هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر
گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
●
به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا
از تجلی جمالت دگری پیدا نیست
●
نور حق ز آینهی روی تو دایم پیداست
این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست
●
پشه سیمرغ شد از تربیت عشق و هنوز
طایر بخت مرا بال و پری پیدا نیست
●
بس عجب باشد اگر جان برم از وادی عشق
که رهم گم شده و راهبری پیدا نیست
●
شاهد بی کسی محتشم این بس که ز درد
مرده و بر سر او نوحهگری پیدا نیست
در اشتیاق پرواز، بیآسمانترینم
عمری به جرمِ بودن، با خاک همنشینم
●
نفرین به چشمهایم، این حفرههای تاریک
آخر چگونهای دور! باید تو را ببینم؟
●
ای باغ سبز سیّال! آخر بگو چه میشد
نزدیکتر بیایی، تا از تو گُل بچینم؟
●
در کوچههای تردید، تنها رهایم، آیا
تقدیر بیتو بودن، نقش است بر جبینم؟
●
ای اشتیاق آبی! با من بمان که عمریست
در آرزوی پرواز، بیآسمانترینم
دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
●
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : چه نشینی؟ که سواران همه رفتند
●
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
●
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند
●
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
●
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
●
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
●
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
به دست غم گرفتارم ، بیا ای یار ، دستم گیر
به رنج دل سزاوارم ، مرا مگذر ، دستم گیر
●
یکی دل داشتم پر خون ، شد آنهم از کفم بیرون
چو کار از دست شد بیرون ، بیا ای یار دستم گیر
●
ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم
از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار ، دستم گیر
●
کنون در حال من بنگر : که عاجز گشتم و مضطر
مرا مگذر و خود مگذر ، درین تیمار دستم گیر
●
به جان آمد دلم ، ای جان ، ز دست هجر بی پایان
ندارم طاقت هجران ، به جای زنهار ، دستم گیر
●
همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو
ندیدم رنگ روی تو ، از آنم زار ، دستم گیر
●
چو کردی حلقه در گوشم ، مکن آزاد و مفروشم
مکن ، جانا ، فراموشم ، ز من یادآر ، دستم گیر
●
شنیدی آه و فریادم ، ندادی از کرم دادم
کنون کز پا درافتادم ، مرا بردار دستم گیر
●
نیابم در جهان یاری ، نبینم غیر غمخواری
ندارم هیچ دلداری ، تویی دلدار دستم گیر
●
عراقی ، چون نیی خرم ، گرفتاری به دست غم
فغان کن بر درش هر دم ، که : ای غمخوار ، دستم گیر
باز شوق یوسفم دامن گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت
●
ای دریغا نازک آرای تنش
بوی خون میآید از پیراهنش
●
ای برادرها! خبر چون میبرید؟
این سفر آن گرگ یوسف را درید!
●
یوسف من! پس چه شد پیراهنت؟
بر چه خاکی ریخت خون روشنت
●
بر زمین سرد، خون گرم تو
ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو
●
تا نپنداری ز یادت غافلم
گریه میجوشد شب و روز از دلم
●
داغ ماتمهاست بر جانم بسی
در دلم پیوسته میگرید کسی
●
ای دریغا پاره دل جفت جان
بی جوانی مانده جاویدان جوان
●
در بهار عمر ای سرو جوان
ریختی چون برگریز ارغوان
●
ارغوانم! ارغوانم! لالهام!
در غمات خون میچکد از نالهام
●
آن شقایق رسته در دامان دشت
گوش کن تا با تو گوید سرگذشت
●
نغمهی ناخوانده را دادم به رود
تا بخواند با جوانان این سرود
●
چشمهای در کوه میجوشد منام
کز درون سنگ بیرون میزنم
●
از نگاه آب تابیدم به گل
وز رخ خود رنگ بخشیدم به گل
●
پر زدم از گل به خوناب شفق
ناله گشتم در گلوی مرغ حق
●
آذرخش از سینهی من روشن است
تندر توفنده فریاد من است
●
هر کجا مشتی گره شد، مشت من
زخمی هر تازیانه پشت من
●
هرکجا فریاد آزادی منم
من در این فریادها دم میزنم
دوش ، از دل ِ شوریده سراغی نگرفتی
بر سینه ، غمی هشتی و داغی نگرفتی
●
ای چشم و چراغ ِ شب ِ تاریک ِ فریدون
افتادم و دستم به چراغی نگرفتی
●
پاییز ِ دل انگیز ِ سبکسایه ، گذر کرد
بر کام ِ دلم ، گوشه ی باغی نگرفتی
●
روزان و شبانت ، همه در مشغله بگذشت
لختی ننشستی و فراغی نگرفتی
●
در حسرت ِ آغوش ِ تو خون شد دل و یکروز
در بازوی ِ من ، دامن ِ راغی نگرفتی
●
بر گو چه شد ای بلبل ِ خوش نغمه ، که از لطف
دیگر خبر از لانه ی زاغی نگرفتی
●
گلزار ِ فریدونی و این طرفه که یک عمر
بوییدت و او را به دماغی نگرفتی
ای چراغ هر بهانه
از تو روشن
از تو روشن
ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من
من و گنجشکای خونه
دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه
باز میایم که مثل هر روز
برامون دونه بپاشی
من و گنجشکا می میریم تو اگه خونه نباشی
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام
بس که اسم تو رو خوندم بوی تو داره نفس هام
عطر حرفای قشنگت عطر یک صحرا شقایق
تو همون شرمی که از اون
سرخ گونه های عاشق
شعر من رنگ چشاته
رنگ پک بی ریایی
بهترین رنگی که دیدم
رنگ زرد کهربایی
من و گنجشکای خونه
دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه