این شعر را "آوا" دوستی جدید و عزیز برایم فرستادند:
بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد
●
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
●
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
●
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
●
شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
●
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
●
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
●
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
مثل همیشه انتخابی عالی...
سلام
ممنون دوست جان
:)
سلام
اعیاد مبارک...
--------------
کمی شعر اینجا بگذارید پلیز!!!
سلام
عید شما هم مبارک
--------------
چشم!!!
سلام
سعید بیابانکی همشهری ماست
همیشه شعراش را دوست داشتم
ممنون
سلام
من هم از خواندن اشعار همشهری شما لذت می برم
ممنون از اظهار لطفتون
سلام
متشکرم، شعر نجوای عشق خیلی حال داد.
خوشحال میشم قدم رنجه فرمایید و بانظرات و پیشنهادای خودت وبلاگ منو رونق بخشی.
لینکتون کردم، امیدوارم سر بزنید و اگر محتوی وبلاگ من مورد پسندتان نیست و نخواهید لینک بمانید اطلاع دهید.
اگر رضایت دارید خوشحال میشم در وبلاگ شما لینک باشم.
سلام
ممنون از اظهار لطفتون
متاسفانه من لینک دونی ندارم
سلام
کمی بهاریه بنگارید اینجا بی زحمت...
---------
کم کم سال نو مبارک
سال خوبی پیش رو داشته باشید زیر سایه لطف ایزد منان
سلام
چشب
--------------
عید شما هم مبارک باشه
ایشالا در پناه حضرت حق