شور بپا می کند، خون تو در هر مقام
می شکنم بی صدا در خود ، هر صبح و شام
●
باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنون
پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه السلام
●
در رگ عطشان تان، شهد شهادت به جوش
می شکند تیغ را، خنده خون در نیام
●
ساقی، بی دست شد، خاک ز می مست شد
میکده آتش گرفت، سوخت می و سوخت جام
●
بر سر نی می برند، ماه مرا از عراق
کوفه شود شامتان، کوفه مرامان شام
●
از خود بیرون زدم در طلب خون تو
بنده حر تو ام، اذن بده یا امام!
●
عشق به پایان رسید ، خون تو پایان نداشت
آنک پایان من، در غزلی ناتمام ...
سلام...
بر سر نی می برند، ماه مرا از عراق
کوفه شود شامتان، کوفه مرامان شام
علیرضا قزوه را با این شعر بیشتر دوست داریم:
ای زلف خون فشان تو ام لیلت البرات
وقت نماز شب شده حی علی الصلاه
از منظر بلند ببین صف کشیده اند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات...
سلام...
قزوه از وقتی که رایزن فرهنگی ایران توی هند شده شعرش هم داره سبک هندی میشه
شعر زیبایی بود که زحمت کشیده برای من نوشته اید...ممنون
احسنت
سلام
نگفتید که برگشتید...من که کاملا ناامید بودم از برگشتتان....آنقدر که دیگر نیامدم اینجا. و امروز آمدم و دیدم که به به! بارها آپ کرده اید و ما را بی خبر گذاشته اید...به هر حال خوشحالم از برگشتتان...البته با اندکی! تاخیر...
عشق علیه السلام.......عالی است!
سلام
خودم هم ناامید بودم
خوشحالم که دوستان گرچه دیر به دیر سری به اینجا می زنند هنوز
راستی پیشنهاد می کنم ((ریشه در خاک)) را گوش کنید.
هرچند به احتمال زیاد خودتان قبلا گوش کرده اید......ولی اگر احیانا نشنیده اید از دستش ندهید......بی نظیر است.
چشب