ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته
●
سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
بر حال من نسوخته و آهن بسوخته
●
هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟
زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته
●
بیچهرهی چو شمع تو در خلوت تنم
دل را چراغ مرده و روغن بسوخته
●
بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من
هم مرد خسته گشته و هم زن بسوخته
●
در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم
خرمن به باد داده و مسکن بسوخته
●
چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر
در آستین گرفته و دامن بسوخته
سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
بر حال من نسوخته و آهن بسوخته
آره
خودمم!
سلام حامد خان
خیلی از بازگشتت خوشحال شدم ...خیلی
هم ظاهر وبت هم شعرهاش فوق العاده س.
ممنون از اظهار لطفتون
با اجازه ی شما لینکتون کردم................وبلاگتون فوق العاده است............
اجازه لازم نداره دوست عزیز....قابل شما رو نداره