در اشتیاق پرواز، بیآسمانترینم
عمری به جرمِ بودن، با خاک همنشینم
●
نفرین به چشمهایم، این حفرههای تاریک
آخر چگونهای دور! باید تو را ببینم؟
●
ای باغ سبز سیّال! آخر بگو چه میشد
نزدیکتر بیایی، تا از تو گُل بچینم؟
●
در کوچههای تردید، تنها رهایم، آیا
تقدیر بیتو بودن، نقش است بر جبینم؟
●
ای اشتیاق آبی! با من بمان که عمریست
در آرزوی پرواز، بیآسمانترینم
دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
●
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : چه نشینی؟ که سواران همه رفتند
●
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
●
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند
●
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
●
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
●
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
●
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
به دست غم گرفتارم ، بیا ای یار ، دستم گیر
به رنج دل سزاوارم ، مرا مگذر ، دستم گیر
●
یکی دل داشتم پر خون ، شد آنهم از کفم بیرون
چو کار از دست شد بیرون ، بیا ای یار دستم گیر
●
ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم
از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار ، دستم گیر
●
کنون در حال من بنگر : که عاجز گشتم و مضطر
مرا مگذر و خود مگذر ، درین تیمار دستم گیر
●
به جان آمد دلم ، ای جان ، ز دست هجر بی پایان
ندارم طاقت هجران ، به جای زنهار ، دستم گیر
●
همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو
ندیدم رنگ روی تو ، از آنم زار ، دستم گیر
●
چو کردی حلقه در گوشم ، مکن آزاد و مفروشم
مکن ، جانا ، فراموشم ، ز من یادآر ، دستم گیر
●
شنیدی آه و فریادم ، ندادی از کرم دادم
کنون کز پا درافتادم ، مرا بردار دستم گیر
●
نیابم در جهان یاری ، نبینم غیر غمخواری
ندارم هیچ دلداری ، تویی دلدار دستم گیر
●
عراقی ، چون نیی خرم ، گرفتاری به دست غم
فغان کن بر درش هر دم ، که : ای غمخوار ، دستم گیر