آغاز من، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
●
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان من تویی
●
احساسهایی متفاوت میان ماست
آباد از توام من و، ویران من تویی
●
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک، چه سخت یافتم:" انسان " من تویی
●
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من، آتش پنهان من تویی
●
هر صبح، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
●
هر چند سرنوشت من و تو، دوگانگی است
تنهای من! نهایت عرفان من تویی
شعرهای سهیل محمودی رو نمی شناسم...
هیچ وقت هم دوست نداشتم بشناسم!
خب اما این یکی...گمونم با همین یک غزل نظرم رو تغییر دادید دوست جان. کتاب دارن ایشون؟ باید یه سر برم خانه شاعران ایران.
موقع خوندن...اسم شاعر برام مهم نیست...وزنش برام مهمتره (-؛
از اطلاعاتی که برام گذاشتید بسی سپاس دوست جان!
سلام دوباره خیلی زحمت کشیده ایدممنون امادرشعرمحمودی شایدمتوجه نشده انددربیت سوم
آبادمن توباعث ویران من توئی تشکر