●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

شب قدر علی (ع) (حافظ)

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

نظرات 4 + ارسال نظر
ذهن پوچ 29 شهریور 1387 ساعت 11:32 ب.ظ http://sange-sabur.blogsky.com

کم کم دارم به این نتیجه میرسم که بهتره لینکتون کنم

فرزاد 30 شهریور 1387 ساعت 09:58 ب.ظ http://delshodehgan.blogsky.com

سلام
به به خیلی انتخاب به جا و زیبایی بود
چه سعادتیه کسی امشب تفعل بزنه و این شعر بیاد

موفق باشید

مسعود 31 شهریور 1387 ساعت 02:58 ب.ظ http://ibannex.net

افسوس که رفت ... خوشا به سعادتش ... بدا به حال ما ...

علی راد 26 تیر 1388 ساعت 09:28 ب.ظ

دوش
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتن و به پیمانه زدند
سحر
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی(بیتی که خیلی دوستش دارم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد