دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
●
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
●
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
●
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
●
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
●
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
●
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
●
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
کم کم دارم به این نتیجه میرسم که بهتره لینکتون کنم
سلام
به به خیلی انتخاب به جا و زیبایی بود
چه سعادتیه کسی امشب تفعل بزنه و این شعر بیاد
موفق باشید
افسوس که رفت ... خوشا به سعادتش ... بدا به حال ما ...
دوش
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتن و به پیمانه زدند
سحر
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی(بیتی که خیلی دوستش دارم)