●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

تشویش (حمید مصدق)

وقتی از قتل قناری گفتی

دل پر ریخته ام وحشت کرد .

وقتی آواز درختان تبر خورده باغ

در فضا می پیچد

از تو می پرسیدم :

 به کجا باید رفت ؟

 

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غم من غربت تنهائی هاست

برگ بید است که با زمزمه جاری باد

تن به وارستن از ورطه هستی می داد

 

یک نفر دارد فریاد زنان می گوید

 در قفس طوطی مرد

و زبان سرخش

سر سبزش را بر باد سپرد

 

من که روزی فریادم بی تشویش

می توانست جهانی را آتش بزند

در شب گیسوی تو

گم شد از وحشت خویش

نظرات 5 + ارسال نظر
default 21 دی 1389 ساعت 06:23 ق.ظ http://www.superposition.mihanblog.com

جای اندیشه دارد


می آی واسه شعرم نظر بدی؟

بله

به روی چشم

آرزو 21 دی 1389 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام

چرا چوبکاری می فرمایید دوست جان؟!

من که همیشه سر می زنم و احوالپرستون هستم. اگر هم اصرار نمیکنم به این خاطره که بعضی وقتا فکر می کنم "کشش چو نَبوَد از آن سو، چه سود کوشیدن"

یه جورایی دیگه به زور نمیشه بگم وبلاگ خوبی دارید و به وبلاگ ما هم سر بزنید؛ حالا چه وبلاگی هم دارم من!

از شوخی گذشته خوبید؟ خوش میگذره؟ شاد باشید انشاالله

سلام

دلمون براتون تنگیده بود...از شیرآیتم هاتون احساس کردم شاید خدای ناکرده دپرس باشید... ایشالا که خوب و سرحال و شاد باشید
کلا این گودر باعث شده که دیگه وبلاگ هامون از رمق رفته
مطلب خوندنمون گودری شده... و به تبع اون نظر نمی گذاره کسی

انسان 26 دی 1389 ساعت 09:51 ب.ظ http://darfasledigar.blogfa.com

سلام
نگفتید که برگشتید... خبر نداشتم...
خوشحالم که برگشتید.
و شعر بسیار قشنگ بود. مثل تمام اشعار مصدق.
برقرار باشید.

سلام علیکم

ببخشید فراموش کردم
خوشحالم که مورد پسند واقع شد

default 30 دی 1389 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.superposition.mihanblog.com

نیومدی نظر بدی

دادم اخوی...

default 30 دی 1389 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.superposition.mihanblog.com

رهایی از s.ا.ن.s .و.ر.ی.ن.گ.s.ا.ی.ت.ه.ا

ما یدونه رهایی از شاوشنگ می شناسیم و بس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد