●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

در عطر شب‌بوها (انسیه موسویان)

مهربانا! عاشقانه سر بنه بر دامنم
تا که مدهوشت کند عطرِ گُل پیراهنم


چیست این احساس سرسبزِ بهارآور، بگو
شاخه‌ای از نسترن، یا دست تو برگردنم؟


از تب عشق تو چون خورشید می‌سوزم، بخوان
راز این دلدادگی را در نگاه روشنم


آن‌که می‌خواند مرا در خلوت شب‌ها تویی
این‌که می‌بوید تو را در عطر شب‌بوها منم


در هجوم بی‌کسی تنها تو با من دوست باش
چون تو باشی گو تمام خلق باشد دشمنم


تشنه‌ی نوشیدن آوازهایت مانده‌ام
کی می‌آیی از غزل باران بباری بر تنم؟

نظرات 3 + ارسال نظر
آرزو 31 اردیبهشت 1388 ساعت 12:36 ق.ظ

ای من بسی به شعرهای این مادام عقشولی

و ای شما بسی حسن استفاده از این غزل ها!;-)

به به از غیبت صغرا برگشتید (-؛

آرزو 1 خرداد 1388 ساعت 07:55 ق.ظ

صغری و کبری نداره....به خدا من همیشه میام اما خب شاید یه جورایی حس کامنت نداشته باشم

اصلاً بی خیال الان دوباره بحثمون میشه

شعرهای خوشگل خوشگل وبلاگتون رو من عقشولیم همیییییییییییییییشه!

صیدقزل آلا در مدرسه 5 خرداد 1388 ساعت 09:08 ب.ظ

معرفی کتاب "من او" بود.....معرکه است،کاش بزودی بخونیدش تا متوجه بشید که چی نوشتم و چه حالی دارم(البت اگر هنوز نخوندیدش)

نخوندمش...من کلا رمان خوان نیستم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد