مهربانا! عاشقانه سر بنه بر دامنم
تا که مدهوشت کند عطرِ گُل پیراهنم
●
چیست این احساس سرسبزِ بهارآور، بگو
شاخهای از نسترن، یا دست تو برگردنم؟
●
از تب عشق تو چون خورشید میسوزم، بخوان
راز این دلدادگی را در نگاه روشنم
●
آنکه میخواند مرا در خلوت شبها تویی
اینکه میبوید تو را در عطر شببوها منم
●
در هجوم بیکسی تنها تو با من دوست باش
چون تو باشی گو تمام خلق باشد دشمنم
●
تشنهی نوشیدن آوازهایت ماندهام
کی میآیی از غزل باران بباری بر تنم؟
ای من بسی به شعرهای این مادام عقشولی
و ای شما بسی حسن استفاده از این غزل ها!;-)
به به از غیبت صغرا برگشتید (-؛
صغری و کبری نداره....به خدا من همیشه میام اما خب شاید یه جورایی حس کامنت نداشته باشم
اصلاً بی خیال الان دوباره بحثمون میشه
شعرهای خوشگل خوشگل وبلاگتون رو من عقشولیم همیییییییییییییییشه!
معرفی کتاب "من او" بود.....معرکه است،کاش بزودی بخونیدش تا متوجه بشید که چی نوشتم و چه حالی دارم(البت اگر هنوز نخوندیدش)
نخوندمش...من کلا رمان خوان نیستم...